یک نفر می خواهد که تو خندان باشی

  • خانه
  • تماس  

قاعده اقرار

22 اردیبهشت 1394 توسط پورالشريعه

بسمه تعالی

قاعده اقرار

گردآورنده:طاهره پورالشریعه

مقدمه
اقرار، نیرومندترین دلیل اثبات دعوی است. چنان‌که از آن به «اُم الدلایل» یا «ملکه‌ی دلایل» تعبیر می‌شود. طبق مادة 1259 ق.م.؛ «اقرار عبارت از اِخبار به حقی است برای غیر بر ضرر خود.»
اقرار در لغت به معنیِ تثبیت و تحکیم آمده ولی در اصطلاح قضایی، به معنیِ اعلام به وجود حقی علیه خود و به نفع شخصِ دیگر می‌باشد.
اقرار، اخبار است؛ یعنی مقرّ خبر می‌دهد از وجود امری که سابقاً، وجود داشته است. بنابراین اقرار، انشاء نیست که موجد حقی باشد. شاید بتوان گفت که اقرار، عکس ادعا است؛ چون در ادعا، اظهار حقی می‌شود به نفع خود و بر ضرر غیر.
اقرار با شهادت هم فرق دارد؛ چه شهادت، اخبار به حقی است به نفع یکی و بر ضرر دیگری.
بنابر تعریف و مطالب فوق، اقرار، عقد نیست. ایقاع هم نیست بلکه خبری است که مانند اخبار دیگر محتمل صدق و کذب است. بدیهی است به‌خصوص در دادگاه که واقع شود احتمال صدقِ آن به‌مراتب بیشتر می‌شود. زیرا مدعیعلیه با توجه به آثار قانونی آن اقرار می‌کند.
در تحریرالوسیله در تعریف اقرار آمده است؛ «اقرار خبر‌دادن جازم به حقی است که برای خبر‌دهنده الزام‌آور است یا خبر‌دادن به چیزی است که حقی یا حکمی علیه خبردهنده به دنبال می‌آورد و یا خبر‌دادن از نفی حقی است از او یا نظیر آن؛ مانند آن‌که بگوید تو از من فلان مبلغ می‌خواهی، نزد من یا بر ذمّه من فلان چیز هست یا، آن‌چه در دست دارم از فلانی است یا، جنایتی به فلانی کردم یا، دزدی یا زنا کردم یا، مانند آنچه مستلزم قصاص یا حد شرعی است یا، من به فلان حقی ندارم و یا، آنچه فلان تباه کرده از من نیست و آنچه بدین شباهت دارد، به‌هر زبانی که باشد، معتبر در اقرار جزم است به معنیِ عدم تردید. و اگر بگوید گمان می‌کنم یا احتمال می‌دهم که از من فلان مبلغ می‌خواهی این قول، اقرار نیست».
با توجه به تعریف فوق، ملاحظه می‌کنیم که «نفی حق هم از مُقر» اقرار، شناخته شده است.
بعضی از حقوق‌دانان خارجی، اقرار را اَمارة قانونی می‌دانند چون مقرٌله را از اقامة دلیل دیگری بی‌نیاز می‌کند و کار اَماره را انجام می‌دهد و اثباتِ خلافِ آن هم به عهدة مُقر است ولی به‌نظر مشکل است اقرار را جزو اَمارات به‌حساب بیاوریم. اقرار اعلامی است از طرف بدهکار که کاشف از حقیقت است و یکی از دلایل اثبات دعوی است. همان‌طوری‌که در قانون پیش‌بینی شده است و این‌که اثبات خلاف اقرار به‌عهدة مُقر است، سبب اَماره بودن آن نمی‌تواند باشد کما این‌که سند رسمی هم مانند اقرار (تا خلاف آن از طرف متعهد ثابت نشود)، به نفع متعهدٌله معتبر است و مراجع دولتی و قضایی باید به آن ترتیب اثر بدهند از نظر فقهی، هر چیزی که اولاً؛ جنبه کاشفیت و حکایت از چیز دیگری را داشته باشد مانند تصرف که ظاهراً حکایت از مالکیت در شئ مورد‌تصرف می‌کند (قاعدة ید) و ثانیاً؛ کاشفیت مزبور قطعی نبوده بلکه ظنّی باشد (مانند تصرّف) و ثالثاً؛ قانون‌گذار کاشفیت مزبور را مورد‌توجه قرار داده و آن‌را وسیلة اثبات قرار دهد (مانند مادة 35 ق.م.)، چنین چیزی را اماره گویند.
با توجه به تعریف فوق، باید گفت «اقرار» اماره است چنان‌که قانون‌گذار در مواد مختلف قانون‌مدنی از جمله مواد 1259، 1267، 1270، 1274، 1275 و 1277 تصریحاً و تلویحاً بدان تأکید نموده، فقیهان نیز به اتفاق آن‌را اماره، دلیل اثبات و قاطعِ دعوی می‌دانند. و این سخن که اقرار، صرف اِعلام است فاقد هرگونه وجاهت حقوقی می‌باشد.

تعريف قاعده اقرار
1-1 بررسي تعريف لغوي اقرار
اقرار در کتب‌ لغت‌ به‌ اذعان‌ یا اعتراف‌ به‌حق‌ معنا شده‌ است. خلیل‌ بن‌ احمد آن‌ را اعتراف‌ به‌ شى‌ء ، و راغب‌ اصفهانى‌ آن را اثبات‌ شى‌ء دانسته‌ است‌؛ اقرار از ماده «ق ـ ر ـ ر» و در لغت و عرف به معناى قرار دادن، ثابت كردن و اعتراف كردن است. به نظر برخى ديگر اقرار عبارت است از اِخبار قطعى به وجود حقى لازم به زيان خود يا نفى حق لازمى از خود يا به امرى ديگر كه اين اخبار، حق يا حكمى را به ضرر خبر دهنده در پى دارد . اعتراف نيز به معناى اقرار است، با اين تفاوت كه در مفهوم اعتراف، معرفت و آگاهى نسبت به آنچه بدان اقرار مى‌كند نهفته است كه در اقرار نيست برخى ديگر گفته‌اند: اعتراف همواره با زبان است؛ اما اقرار گاهى با زبان است و گاهى با غير زبان. مفهوم اقرار در قرآن با واژه‌ها و تعبيرات گوناگونى ذكر شده؛ از جمله: 1. «اقرار» و مشتقات آن؛ مانند: ءَاَقرَرتُم… قالوا اَقرَرنا» (آل‌عمران/ 81؛ بقره/84.) «اعتراف» و مشتقات آن؛ مانند: «اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم» (توبه/102 و نيز غافر/11؛ ملك/11). 3. شهادت دادن به زيان خود؛ مانند:«شُهَداء عَلى اَنفُسِهم» (نساء/135؛ انعام/130). 4. كلمه «بَلى» در پاسخ استفهام تقريرى؛ مانند: «اَلَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلى» (اعراف/172؛ ملك/، 8 ـ 9) 5. كلمه «عَلَىَّ» در برخى آيات؛ مانند: «و لَهُم عَلَىَّ ذَنبٌ (شعراء/26،14) در اين آيات و مانند آن قرآن به برخى از مواردى كه خداوند از بندگان خويش اقرار گرفته اشاره كرده است؛ مانند: اقرار گرفتن از آنها درباره ربوبيت خويش (اعراف/7،172) و نيز اقرار گرفتن انسانها از يكديگر؛ مانند: اقرار گرفتن از ابراهيم(عليه السلام)در مورد شكستن بتها (انبياء/21،62) و اعتراف آنان به حقوق غير؛ مانند اقرار زليخا به بى‌گناهى يوسف (يوسف/12،51)؛ همچنين در آيات بسياري از اعتراف و اقرار گناهكاران به خطاى خويش درآخرت سخن به ميان آمده (توبه/9،102) و در آياتى ديگر برخى مباحث فقهى اقرار و احكام و آثار آن يادآورى شده است.

2-1 بررسي تعريف فقهي وحقوقي اقرار
اِقْرار، اصطلاحى‌ فقهى‌ و حقوقى است‌ و آن‌ عبارت‌ است‌ از اِخبار به‌ حقى‌ برای‌ دیگری‌ به‌ زیان‌ خود. در واقع معنای‌ اصطلاحى‌ اقرار نیز به‌ معنای‌ لغوی‌ اش بسیار نزدیک‌ است‌ . در اصطلاح فقه بخصوص به معناىِ اخبار قطعى به وجود حقى به زيان خود يا ثبوت حقى براى ديگران آمده است.
بعضى با استفاده از حديث مشهور «اقرار العقلاء على انفسهم جايز» چنين اظهار عقيده نموده‏اند كه اقرار در معناى اعم اصطلاحى عبارت است از اخبار از يك واقعه، خواه به سود يا زيان اقرار كننده در برابر ديگرى باشد يا به سود يا زيان شخصى در برابر شخص ديگر؛ چنانكه اقرار در حديث پيش گفته شد (و يا در اقرار مركب كه اظهار متضمن سود و زيان مقر است)، در همين معناى اعم بكار رفته است و در معناى اخص اقرار منحصرا اخبار به زيان اقرار كننده است.
حقيقت آن است كه يا بايد اين عقيده را بپذيريم و براى اقرار دو معناى اعم و اخص قائل شويم يا اين كه بر اخبار متضمن سود و زيان مقر، يعنى اقرار مركب بگوييم اقرار نيست؛ بلكه از روى مسامحه و مجاز به آن اقرار گفته‏اند و بهتر است‏براى فرار از ايراد مزبور عنوان منافيات اقرار را انتخاب كنيم . پذيرش عقيده نخست مطلوب تر است، زيرا دليل قانع كننده‏اى بر انحصار اقرار به مفهوم اخص ديده نشده است. با اين بيان تعريفى كه قانون از اقرار نموده و آن را اخبار به حقى براى غير بر ضرر خود دانسته (ماده 1259) به منظور تفكيك آن از شهادت است و حكايت از نفى معناى اعم اقرار ندارد. به همين جهت‏، حق تجزيه اقرار را به خواهان نداده كه در غير اين صورت مى‏بايست اظهارى را كه بسود مقر مى‏باشد، از حيث مفادش از مدلول اقرار خارج مى‏دانست و تنها آن قسمت كه به زيان مقر است، دليل اثبات قرار مى‏گرفت. در تعریف‌ و ماهیت‌ حقوقى‌ اقرار،بيان چند نکته‌ ضروري است:
1- اقرار نوعى‌ اخبار است‌ و اقرار کننده‌ خبر مى‌دهد که‌ حقى‌ برای‌ دیگری‌ برعهده وی‌ ثابت‌ است‌. از آن‌رو که‌ وی‌ قصد اخبار دارد، نه‌ انشاء، اقرار نه‌ یک‌ عمل‌ حقوقى‌ (عقد یا ایقاع‌)، بلکه‌ یک‌ واقعه حقوقى‌ است‌ .
2-حقى‌ که‌ در این‌ تعریف‌ موضوع‌ اقرار است‌، در معنای‌ اعم‌ به‌ کار رفته‌، و شامل‌ عین‌، منفعت‌ و حق‌ به‌ معنای‌ اخص‌ مانند حق‌ شفعه‌، حق‌ انتفاع‌، حق‌ ارتفاق‌ و حق‌ قصاص‌ مى‌شود. موضوع‌ اقرار، هم‌ مى‌تواند از امور مدنى‌ باشد و هم‌ از امور کیفری‌ .
3-اقرار با دعوی‌ و شهادت‌ (بینه‌) تفاوت‌ دارد، زیرا دعوی‌ عبارت‌ است‌ از «اخبار به‌ حقى‌ به‌ سود خبر دهنده‌ و به‌ ضرر دیگری‌» و شهادت‌ «اخبار به‌ حقى‌ به‌ نفع‌ دیگری‌ و بر ضرر شخص‌ ثالث‌، در حالى‌ که‌ اقرار - چنانکه‌ گفته‌ شد - اخبار به‌ حقى‌ است‌ به‌ سود دیگری‌ و بر ضرر خبر دهنده‌ .
4- اقرار همیشه‌ جنبه ایجایى‌ و اثباتى‌ ندارد، بلکه‌ گاهى‌ سلبى‌ است‌، چنانکه‌ کسى‌ اقرار کند که‌ هیچ‌ حقى‌ بر ذمه دیگری‌ ندارد. به‌ همین‌ سبب‌، برخى‌ اقرار را اینگونه‌ تعریف‌ کرده‌اند: «اخبار به‌ حقى‌ لازم‌ بر خبر دهنده‌، یا به‌ نفى‌ حقى‌ از او.
5- خبر دهنده‌ باید به‌ صورت‌ جازم‌ و بدون‌ تردید و تعلیق‌ خبر دهد وگرنه‌ اقرار باطل‌ است‌. به‌ همین‌ سبب‌، برخى‌ در تعریف‌ اقرار «اخبار جازم‌» را ذکر کرده‌اند.
6- در برخى‌ از موارد اخبارِ قائم‌مقام‌ شخص‌ به‌ ضرر او معتبر است‌ و اقرار تلقى‌ مى‌شود؛ مانند اقرار وکیل‌ به‌ آنچه‌ در انجام‌ دادن‌ آن‌ وکالت‌ داشته‌ است‌، چنانکه‌ وکیل‌ِ در بیع‌ اقرار به‌ فروش‌ مال‌ موکل‌ نماید. از این‌رو، برخى‌ از فقیهان‌ در تعریف‌ اقرار گفته‌اند: «اخبار مکلف‌ از خود یا موکل‌ خود به‌ حقى‌ لازم‌.
7-در اقرار خبردهنده‌ از حقى‌ سابق‌ سخن‌ مى‌گوید. بنابراین‌، اعتراف‌ به‌ حقى‌ درآینده‌ (حق‌ مستقبل‌) به‌ نفع‌ دیگری‌، «وعده‌» تلقى‌ مى‌شود، نه‌ اقرار. برخى‌ از فقیهان‌ برای‌ اخراج‌ وعده‌ از تعریف‌ اقرار موضوع‌ آن‌ را «حق‌ سابق‌» ذکر کرده‌اند .
تاريخچه اقرار
اقرار گرفتن و اعتراف كردن از جمله شيوه‌هاى اثبات حقوق يا ديگر امور است كه در همه جوامع بشرى كاربرد فراوان داشته و همه انسانها در تمام اعصار از آن بهره مى‌جسته‌اند، ازاين‌رو پيشينه تاريخي اين امر را بايد به آغاز خلقت انسان بازگرداند. قرآن كريم در آياتى متعدد به برخى از موارد اقرار گرفتن از انسانها يا اقرار و اعتراف كردن آنان در اعصار پيشين و نيز قيامت اشاره كرده است؛ از جمله:
1- اقرار كردن همه انسانها به ربوبيت خداوند:
و اِذ اَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنى ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّيَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلى اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلى شَهِدنا(اعراف/7،172) قرآن به فلسفه اين اقرار گرفتن اشاره كرده، مى‌گويد: اين امر بدان جهت بود كه مبادا در قيامت بگويند ما نسبت به اين امر غافل بوديم يا بگويند: چون پدران ما مشرك بودند ما نيز مشرك شديم: «اَن تَقولوا يَومَ القِيـمَه اِنّا كُنّا عَن هـذا غـفِلِين * اَو تَقولوا اِنَّما اَشرَكَ ءاباؤُنا مِن قَبلُ وكُنّا ذُرِّيَّه مِن بَعدِهِم» (اعراف/7،172 ـ 173) درباره چگونگى اين اقرارگيرى از فرزندان آدم برخى گفته‌اند: خداوند از همه فرزندان آينده آدم در عالم ذر درباره ربوبيت خود اقرار گرفت . نظر ديگر اين است كه مراد از اقرار گرفتن قرار دادن استعداد خداشناسى و توحيد در عقول و فطرت انسانها و پذيرش آن از سوى بشر است، بنابراين، اقرار گرفتن از بشر به زبان تكوين و آفرينش بوده است .
2- اقرار پيامبران و پيروان آنان به نبوت پيامبر بعدى:
خداوند با همه پيامبران و پيروان آنان درباره پذيرش پيامبران بعدى پيمان بسته و از آنان در اين‌باره اقرار گرفته و آنان نيز به اين امر اقرار كرده‌اند: «و اِذ اَخَذَ اللّهُ ميثـقَ النَّبِيّينَ لَما ءَاتَيتُكُم مِن كِتـب وحِكمَه ثُمَّ جاءَكُم رَسولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ ولَتَنصُرُنَّهُ قالَ ءَاَقرَرتُم واَخَذتُم عَلى ذلِكُم اِصرى قالوا اَقرَرنا قالَ فَاشهَدوا و اَنَا مَعَكُم مِنَ الشّـهِدين» (آل‌عمران/ 81) سپس تأكيد كرده كه هركس از اين اقرار روى گرداند از فاسقان خواهد بود: «فَمَن تَوَلّى بَعدَ ذلِكَ فَاُولـئِكَ هُمُ الفـسِقون» (آل عمران/83) برخى مفسران اين پيمان و اعتراف را عام و مربوط به همه پيامبران و پيروان آنان دانسته‌اند كه خداوند از آنان نسبت به پذيرش پيامبر بعدى و ايمان به او اقرار گرفته است؛ ولى عده‌اى ديگر معتقدند اين اقرار خاص و صرفاً در مورد تصديق و ايمان پيامبران و امتهاى پيشين به پيامبر اسلام بوده است. نظر ديگر اين است كه خداوند از امت هر پيامبرى درباره ايمان آوردن و تصديق او پيمان گرفت و آنان بدين امر اعتراف كردند ، به هرحال، مخاطبان آيه اهل كتاب هستند تا با يادآورى اين پيمانها به پيامبر اسلام ايمان آورند.
3-اقرار بنى‌اسرائيل به پيمان الهى:
از ديگر موارد اقرار در امتهاى پيشين اقرار گرفتن خداوند از بنى‌اسرائيل در موارد متعدد، مانند يكتاپرستى، نيكو سخن گفتن با مردم، احسان به والدين و خويشاوندان، يتيمان و مساكين، بر پاى داشتن نماز، پرداخت زكات، پرهيز از كشتن و بيرون راندن يكديگر از وطن خود است. آنان نيز اين پيمان را پذيرفتند:واِذ اَخَذنا ميثـقَ بَنى‌اِسرءيلَ لا تَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ وبِالولِدَينِ اِحسانـًا وذِى القُربى واليَتـمى والمَسـكينِ وقولوا لِلنّاسِ حُسنـًا واَقيموا الصَّلوه وءاتوا الزَّكوه… * لاتَسفِكونَ دِماءَكُم ولا تُخرِجونَ اَنفُسَكُم مِن دِيـرِكُم ثُمَّ اَقرَرتُم واَنتُم تَشهَدون» (بقره/83 ـ 84) مراد از «ميثاق» در اين آيات، پيمانهايى است كه به واسطه عقل و شرع و پيامبران الهى و كتب آسمانى از جمله تورات از بنى‌اسرائيل گرفته شده است و آنان به انجام دادن اين امور تعهد و اقرار كرده‌اند.

4- اقرار به بى‌گناهى يوسف(عليه السلام)
برادران يوسف، در مواردى به آن حضرت ستم روا داشته و حق او را تضييع كردند؛ اما پس از مدتى نزد پدر به گناه و خطاى خويش اعتراف و از آن حضرت براى خود درخواست استغفار كردند: «قالوا يـاَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا اِنّا كُنّا خـطِـين»(يوسف/97)؛ همچنين هنگامى كه پس از سالها دورى از حضرت يوسف وى را يافتند نزد او نيز به خطاى خويش اعتراف كردند: «قالوا تاللّهِ لَقَد ءاثَرَكَ اللّهُ عَلَينا واِن كُنّا لَخـطِـين» (يوسف/91) زليخا نيز پس از افترا زدن به يوسف و به زندان افكندن او به گناه خود اعتراف كرد و يوسف را بى‌گناه شمرد: «قالَتِ امرَاَتُ العَزيزِ الــنَ حَصحَصَ الحَقُّ اَنَا رودتُهُ عَن نَفسِهِ و اِنَّهُ لَمِنَ الصّـدِقين * ذلِكَ لِيَعلَمَ اَنّى لَم اَخُنهُ بِالغَيبِ… * و ما اُبَرِّئُ نَفسِى اِنَّ النَّفسَ لاََمّارَه بِالسّوءِ» (يوسف/، 51، 53 و نيز 32)، چنان‌كه زنان دربار نيز پس از سوءظن به وى به پاكى آن حضرت اعتراف كردند: «قالَ ما خَطبُكُنَّ اِذ رودتُنَّ يوسُفَ عَن نَفسِهِ قُلنَ حـشَ لِلّهِ ما عَلِمنا عَلَيهِ مِن سوء» (يوسف/51)
5- اقرار مشركان به توحيد و ربوبيت خداوند:
مشركان عصر بعثت با وجود اينكه منكر معاد بودند خداوند درباره آنان خطاب به پيامبر مى‌فرمايد: اگر از اينان بپرسى كه مالك زمين و آنچه در آن است چه كسى است، پروردگار آسمانهاى هفت‌گانه و عرش كيست و حكومت همه موجودات به دست چه كسى است؟ اعتراف خواهند كرد كه مالك و پروردگار همه اينها خداست و همه امور به دست اوست: «قُل لِمَنِ الاَرضُ ومَن فيها… * سَيَقولونَ لِلّهِ… * قُل مَن رَبُّ السَّمـوتِ السَّبعِ ورَبُّ العَرشِ العَظيم * سَيَقولونَ لِلّهِ… * قُل مَن بِيَدِهِ مَلَكوتُ كُلِّ شَىء وهُوَ يُجيرُ ولا يُجارُ عَلَيهِ * سَيَقولونَ لِلّهِ» (مؤمنون/84 ـ 89) و نيز مى‌گويد: اگر از آنان بپرسى كه روزى دهنده شما از آسمان و زمين و مالك گوش و چشمها و تدبير كننده امور كيست اعتراف خواهند كرد كه خداوند است: «قُل مَن يَرزُقُكُم مِنَ السَّماءِ والاَرضِ اَمَّن يَملِكُ السَّمعَ والاَبصـرَ… ومَن يُدَبِّرُ الاَمرَ فَسَيَقولونَ اللّهُ» (يونس/10)سپس خداوند در ادامه اين آيات آنان را توبيخ كرده و مى‌گويد: شما كه به اين حقايق اعتراف داريد چرا متذكر نمى‌شويد: «اَفَلا تَذَكَّرون»(مؤمنون/23) و چرا تقوا پيشه نمى‌كنيد: «اَفَلا تَتَّقون» (مؤمنون/23،87 و نيز يونس/10،31)؛ يعنى شما كه اعتراف به توحيد و رازقيّت و مدبريّت خداوند داريد چرا از خشم او نمى‌هراسيد و معاد را انكار مى‌كنيد، قرآن را اسطوره مى‌دانيد و انبياى الهى را به سخره مى‌گيريد؟

6- اقرار سركشان و گناهكاران به گناه خود:
از جمله مواقعى كه انسانها زبان به اقرار و اعتراف مى‌گشايند هنگام قبض روح و نيز هنگام مشاهده عذاب الهى است. بنابر آيه 37 اعراف/7 بت‌پرستان هنگام قبض روح و آنگاه كه فرشتگان الهى از آنان سراغ بتهايشان را مى‌گيرند، به كفر خويش اعتراف مى‌كنند: «حَتّى اِذا جاءَتهُم رُسُلُنا يَتَوَفَّونَهُم قالوا اَينَ ما كُنتُم تَدعونَ مِن دونِ اللّهِ قالوا ضَلّوا عَنّا وشَهِدوا عَلى اَنفُسِهِم اَنَّهُم كانوا كـفِرين» همچنين در آيه‌اى ديگر از اقرار گرفتن از جن و انس در محشر در مورد آمدن پيامبران الهى و بازگو كردن آيات خدا و بيم دادن آنان از آخرت سخن به ميان آمده است كه در پى اين اقرار، آنان همگى به اين امر اعتراف كرده و به كفر خود شهادت مى‌دهند: «يـمَعشَرَ الجِنِّ والاِنسِ اَلَم يَأتِكُم رُسُلٌ مِنكُم يَقُصّونَ عَلَيكُم ءايـتى ويُنذِرونَكُم لِقاءَ يَومِكُم هـذا قالوا شَهِدنا عَلى اَنفُسِنا وغَرَّتهُمُ الحَيوه الدُّنيا وشَهِدوا عَلى اَنفُسِهِم اَنَّهُم كانوا كـفِرين» (انعام/6،130) هنگام ورود كافران به جهنم نيز نگهبانان جهنم از آنان نسبت به آمدن انبياى الهى و تعاليم آنها اقرار مى‌گيرند و آنان به اين امر اعتراف مى‌كنند: «وسيقَ الَّذينَ كَفَروا اِلى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتّى اِذا جاءُوها فُتِحَت اَبوبُها وقالَ لَهُم خَزَنَتُها اَلَم يَأتِكُم رُسُلٌ مِنكُم يَتلونَ عَلَيكُم ءايـتِ رَبِّكُم ويُنذِرونَكُم لِقاءَ يَومِكُم هـذا قالوا بَلى ولـكِن حَقَّت كَلِمَه العَذابِ عَلَى الكـفِرين» (زمر/39،71) در آيات متعدد ديگر از جمله 27 ـ 30 انعام/6؛ 44 اعراف/7؛ 34 احقاف/46 و 6 ـ 9 ملك/67 نيز از اقرار كردن كافران و گناهكاران به حقانيت توحيد، معاد و عصيان و خطاكار بودن خود سخن به ميان آمده است.
مدارک قاعده اقرار
منظور از مدارک قاعده، دلایلی هستند که بر اعتبار و حجیّت اقرار دلالت دارند و در باب حجیّت اقرار می‌توان به آن‌ها اعتماد و اتکا نمود. این ادلّه عبارتند از؛
1 ـ 1 ـ آیات قرآن کریم:
الف ـ « وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذٰلِکُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ‌ ؛»یعنی؛ « و یاد کن آنگاه که خدا از پیغمبران (و امتهاشان) پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمت بخشیدم سپس بر شما (اهل کتاب) رسولی از جانب خدا آمد که گواهی به راستیِ کتاب و شریعتِ شما می‌داد به او ایمان آورده و یاریِ او کنید؛ خدا فرمود: آیا اقرار داشته و پیمان مرا بر این امر پذیرفتید؟ همه گفتند: اقرار داریم. خدا فرمود: گواه باشید، من هم با شما گواهم.».
ب ـ « وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‌ ؛» یعنی؛ «و بعضی دیگر از آن‌ها به گناهانِ خود اعتراف کردند که عمل صالح و فعلِ قبیح هر دو به جای آوردند، امید باشد که خداوند توبة آنان بپذیرد که البته خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.».
ج ـ « … کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْط شُهَداءَ لِلّـهِ وَ لَوْ عَلی اَنْفُسِکُمْ …»؛ یعنی « … برپاکنندگان عدل و داد باشید و برای خدا گواهی دهید، هرچند به زیان شما باشد … ».
2 ـ 1 ـ اخبار و احادیث:
الف ـ قال النبی (ص): « اِقْرارُ الْعُقَلاءِ علی اَنْفُسِهِمْ جائز» یعنی؛ اقرار خردمندان علیه خودشان جایز است.
ب ـ قالَ النبی (ص): قُولُوا الْحَقِّ وَ لَوْ عَلی اَنْفُسِکُمْ» عنی؛ حق بگویید اگرچه به ضرر شما باشد.
ج ـ مُرسِل عطار از امام صادق (ع): « اَلْمُؤمِنُ اَصْدَقَ عَلی نَفْسِهِ مِنْ سَبْعیüنَ مُؤْمِناً»
یعنی؛ مؤمن بر ضرر خودش از هفتاد مؤمن راستگوتر است.
د ـ خبر جَرّاحِ مدائنی از امام صادق (ع): « لا اقبل شهادڑ الفاسق الّا عَلی نَفْسِهِ» یعنی؛ شهادت فاسق را جز به ضرر خودش نمی‌پذیرم.
دلالت هر یک از آیات و روایات مذکور بر حجیّت اقرار، در جای خود ـ توسط علمای اسلامی ـ مورد بحث و نقد قرار گرفته است که از مجموع آن‌ها می‌توان حجیّت اقرار را اثبات نمود اما عمده‌ترین دلیلی که مشهور فقها به آن استناد کرده و عامه و خاصه آن را از رسول خدا (ص) نقل نموده‌اند، حدیث اول است که می‌فرماید؛ «اقرار العقلاء علی انفسهم جائز» و ما در سطور آتی راجع به آن، به تفصیل، بحث خواهیم نمود.
3 ـ 1 ـ اتفاق عقلا:
دلیل دیگری که از سوی دانشمندان اسلامی بر حجیّت اقرار اقامه شده، اتفاق عقلا و خردمندان است. با این توضیح که؛ «تمامیِ ملت‌ها بر نفوذ اقرار هر عاقلی علیه خودش متّفق‌اند و اقراری را که مقرّ عاقل علیه خودش می‌کند، طریقی می‌دانند که مثبِت «مُقِرٌ‌به» است. زیرا عاقلی که می‌داند اقرارش علیه خودش می‌باشد، به ضرر خویش اقرار نمی‌نماید. پس اگر دیده شد که شخصی به ضرر خودش اقرار کرده است، معلوم می‌شود که می‌خواهد به بیان واقع بپردازد.
برای مثال، اگر مالی در دست داشت و اقرار کرد که این مال از آنِ دیگری است، باید گفت که وی براساس یک سلسله انگیزة عقیدتی و یا جهاتی دیگر به این اقرار پرداخته است. البته گاهی مقرّ، علیه خود اقرار می‌کند و در عین حال توجه دارد که خِلاف می‌گوید. اما این قسم اقرار کمتر اتفاق می‌افتد.
اگر اقرارها به‌منظور بیان واقع و حقیقت بودند، اقرار موجب علم می‌شد لیکن چون از خارج معلوم است که گاهی مقرّ نمی‌خواهد حقیقت‌گویی کند و احتمال مذکور نیز در هر اقراری وجود دارد، از این رو اقرار جزو ادله علمی به حساب نمی‌آید بلکه اَمارة ظَنّی برای کشفِ از واقع است و به همین سبب است که عقلا بنا‌بر حجیّت آن گذاشته‌اند. این مطلب از مضمون کلام امام صادق (ع) در مرسله عَطّار نیز مستفاد می‌گردد که می‌فرماید؛ «المؤمِنُ اَصْدَقَ علی نَفْسِهِ مِنْ سَبعین مُؤمِناً»؛ به همین جهت، در تمام ملل و نِحل و کلیة اَقطار و اَمْصار و در جمیع اَعصار، قضات و حُکام اعترافِ جانی و سارق و قاتل را به انجام جُرم از قوی‌ترین مدارک بزه از سوی آن‌ها می‌دانند و بر این پایه ایشان را مجازات می‌کنند. شارع مقدس اسلام نیز این طریقه را ردع نفرموده، بلکه آن‌را امضا کرده است.
4 ـ 1 ـ اجماع علمای اسلام:
کافه‌ی علمای اسلام در حجیّت اقرار متفق‌القول بوده و در این خصوص خلاف نکرده و آنرا برای ثبات «مُقِّرٌ به» (شیء مورد اقرار) کافی دانسته‌اند. بدیهی است که این اجماع و اتفاق تعبدی نمی‌باشد. زیرا اجماع هنگامی تعبدی است که مدرکِ آن معلوم نباشد. اما اگر مدرک آن معلوم باشد، چنین اجماعی را اجماعِ مدرکی می‌گویند و آنرا معتبر و حجت می‌دانند.
بررسی متن حدیثِ اقرار
1 ـ 2 ـ بررسی کلمة «اقرار»:
اقرار در لغت؛ مصدر بابِ اِفعال از ریشة «قَرَرَ» به معنایِ اثبات، مستقر کردن، قرار دادن و استوار داشتن و اذعان و پذیرفتن است. چنان‌که اگر چیزی بر جای خود قرار گیرد، عرب گوید: «قَرَّ الشیء یَقِرُّ قراراً».
پس اقرار در لغت به معنای تثبیت کردن کسی یا چیزی در مکانی است و در اصطلاح چنان‌که مادة 1259 ق.م. می‌گوید؛ « اقرار عبارت از اِخبار به حقّی است برای غیر بر ضرر خود»، اقرار در معنای اصطلاحی از معنای لغوی دور نیفتاده است. زیرا به وسیلة اقرار ادعای طرف اثبات می‌گردد.
اقرار در لغت و متفاهم عرف عبارت است از « جعل الشی ذا قرار و ثبات»؛ چیزی را صاحب قرار و ثبات گرداند. وقتی گفته می‌شود؛ « اقره علی شغله» یعنی وی را بر شغل و کسبش ثابت گرداند. چنان‌که از مادة 1259 ق.م. معلوم است؛ اقرار از نظر تحلیلی عبارت است از؛
الف ـ اِخبار
اِخبار، لفظ یا الفاظی است که حکایت از یک نوع اعمال خاصِ عصبیِ دِماغی در انسان می‌نماید و وجود امری را در زمان حال یا گذشته بیان می‌کند، همچنانی‌که انشاء، لفظ یا الفاظی است که حکایت از یک نوع اعمال خاصِ عصبیِ دِماغی می‌نماید که امری را ایجاد می‌کند. به‌عبارت دیگر، اعمال خاصِّ عصبی که وجود حق را برای غیر به زیانِ خود در صفحة دِماغ منعکس می‌نماید، نمی‌تواند به تنهایی دلیل قرار گیرد، بلکه باید به‌وسیلة چیزی در خارج که دلالتِ بر آن نماید اعلام شود و آن عموماً لفظ می‌باشد.
این است که مادة 1260 ق.م. می‌گوید: «اقرار واقع می‌شود به‌هر لفظی که دلالتِ بر آن نماید». اقرار در فقه عبارت از اِخبار از ثبوتِ حق به نفع دیگری و به زیانِ خویش است.
ب ـ حق
حق، عبارت از اختیاری است که قانون برای کسی شناخته تا بتواند امری را انجام یا ترک نماید. بنابراین در اقرار باید اخبار به وجود حقی بشود، خواه مستقیم باشد چنان‌که در دعوی طلب کسی بر دیگری، خوانده اقرار به طلب او نماید و یا غیرمستقیم باشد، چنان‌که در دعوی مطالبة جبران خسارت ناشی از عدم انجام تعهد، خوانده اقرار به تأخیر انجام تعهد کند. اقرار مزبور، اخبار به‌وجود سبب حق برای خواهان است.
2 ـ 2 ـ بررسی کلمة «عقلاء»:
فقیهان، در درجة نخست، مبنای اقرار را عقل می‌دانند. چرا که وقتی کسی به نفع دیگری و به زیان خود اعتراف به حقی کند، در آن صورت، قطعاً باید به این امر ترتیب اثر داد.
موجب اعتبار اقرار به زیان اقرار‌کننده آن است که شخص عاقل، با توجّهی که به معنای گفتار و آثار و نتایج آن دارد، هیچ زمان اقرار به وجود حق برای دیگری، به زیان خود، نمی‌کند، مگر آن‌که آن امر را، در واقع، موجود و او را ذی‌حق بداند. بنابراین چنان‌که کسی مجنون باشد، توجه به آثار و نتایج گفتار خود ندارد تا گفتارش پذیرفته شود.
اقرار، بین ادلة دیگر ساده‌ترین طریقی است که می‌تواند صحت ادعای طرف را اثبات نماید و هرگونه تردید و اشکال را برطرف کند. زیرا از نظر تحلیلی هیچ عاقلی ادعای دیگری را که به زیان اوست نمی‌پذیرد، مگر آن‌که آن ادعا در واقع محقق باشد. چون انسان عاقلِ مختار، با توجه به زیان عملی، آن را انجام نمی‌دهد. بنابراین کسی که عاقل است و کاملاً آزاد است چنانچه اقرار بر امری نماید که به نفع دیگری است و خود از آن متضرر می‌شود، باید بر آن بود که امر مزبور درست است. نبوی عام می‌گوید؛ اقرار العقلاء علی انفسهم جائز. بنابراین می‌توان گفت اقرار از نظر آن‌که کاشف از واقع می‌باشد، دلیل بر دعوی قرار گرفته است.
با توجه به این معانی است که ماده 1262 ق.م. ازجمله شرایط مقرّ را عقل دانسته، می‌گوید؛ « اقرارکننده باید بالغ و عاقل … باشد…». چنان‌که گذشت، تأثیر اقرار به اعتبار آن است که شخص عاقلِ مختار خبری نمی‌دهد که به زیان او و نفع دیگری باشد مگر آن‌که آن گفتار صحیح باشد. بنابراین عدم تصدیق مقرٌله هیچ‌گونه تأثیری در اعتبار اقرار ندارد. از این جهت است که هرگاه کسی اقرار به مدیونیت خود به نفع غیر نماید، کشف می‌گردد که غیر، دارای حق مزبور می‌باشد. ولی هرگاه غیر، آن را تکذیب نماید یعنی خود را ذی‌حق نداند، اقرار مزبور نسبت به او اثری ندارد. زیرا تکذیب‌کننده با توجه به آثار گفتار خود از (نبود و) عدم وجود حق خبر داده است و شخص عاقل در صورتی که امری را مطابق با واقع نداند، هیچ زمان به زیان خود اقرار نمی‌کند. مادة 1272 ق.م. می‌گوید؛ « در صحت اقرار، تصدیق مقرٌله شرط نیست لیکن اگر مفاد اقرار را تکذیب کند، اقرار مزبور در حق او اثری نخواهد داشت.».
بنابراین هرگاه کسی اقرار نماید مالی که در تصرف دارد متعلق به شخص معین می‌باشد و شخص مزبور آن را تکذیب کند، مال مزبور از آنِ هیچ یک شناخته نمی‌شود. زیرا مقرّ پس از اقرار به آن‌که مال متعلق به مقرٌله است، اقرار به عدم مالکیت خود نموده است و چنانچه مقرٌله اقرار مقرّ را تکذیب نماید، او نیز اقرار به عدم مالکیت خود کرده است و گفتة هر دو آنان معتبر می‌باشد.و مال مجهول‌المالک محسوب می‌گردد.
3 ـ 2 ـ بررسی عبارت «علی انفسهم»:
کلمه «عَلی» که در حدیث آمده است در معنیِ ضرر، استعمال شده است. گفته می‌شود؛ « اَنْتَ لَنا اَوْ عَلَیْنا» یعنی؛ تو به نفع ما و یا به ضرر ما هستی. کلمه جائز که در حدیث آمده است به معنای نافذ است. از ظرفِ «علی انفسهم» آنچه متبادر به ذهن می‌شود این است که متعلق به کلمة اقرار است و قرینه است بر این‌که پس از کلمة «جائز»، «علی انفسهم» دیگری مقدر می‌باشد و در اصل، تقدیر کلام چنین است که «اقرار العقلاء علی انفسهم جائز علی انفسهم»؛ چون ظاهر کلام این است که رسول خدا (ص) خواسته است بفرماید؛ «هرگاه اقرار عقلا به ضررشان باشد، آن اقرار در حق آن‌ها نافذ است.»
در اقرار، باید اِخبار به وجود حق برای غیر باشد و الا چنان‌که کسی اخبار به وجود حق برای خود کند، دعوی حق می‌نماید و اصطلاحاً نمی‌توان آنرا اقرار نامید.
در اقرار، مقرّ، خبر از وجود حق برای دیگری، بر ضرر خود می‌دهد و الا چنانچه مقرّ، اخبار از وجود حق برای کسی به ضرر دیگری بنماید، گواهی داده است. گاه ممکن است اقرار در ظاهر به زیان اقرار‌کننده و در حقیقت به زیان دیگری باشد، در این صورت، این امر اقرار کامل محسوب نمی‌گردد، مانند آن‌که داین در جریان عملیات اجراییِ دادگاه، اموالی را از مدیون خود بازداشت نماید. زن مدیون، دعوایی را به طرفیت شوهر خود و طلبکار اقامه می‌نماید که اموال مورد‌بازداشت جهیزیه و متعلق به او می‌باشد، و مدیون در مقابل دعوی زن اقرار می‌کند که اموال مزبور از او نیست و جهیزیة زن اوست. گفتار شوهر اگرچه به اعتبار دعوی زن اقرار محسوب می‌شود، ولی بر زیان طلبکار که آن اموال به نفع او بازداشت‌شده می‌باشد، بدین جهت است که اقرار مزبور نسبت به طلبکار اثری ندارد.
این است که مادة 1265 ق.م. می‌گوید: «اقرار مدعی افلاس و ورشکستگی در امور راجعه به اموال خود، به ملاحظة حفظ حقوق دیگران، منشأ اثر نمی‌شود تا افلاس و عدم افلاس او معین گردد.».
گرچه ورشکسته، محجور واقعی به معنای مصطلح نیست و اشکالی از لحاظ عقل و اراده ندارد و حجرِ او به‌سبب مصلحت و حفظ حقوق اشخاص ثالث است.
اقرار به ضرر و اقرار به نفع
اگر شخصی اقراری کند که از جهتی به نفع و از جهت دیگری به ضرر وی باشد، این اقرار از جهت اول نافذ نیست. برای مثال، اگر اقرار کند: این پسر، فرزند من است یا این زن همسر من است، هر‌چند این اقرار از جهتی به ضرر اوست، یعنی نفقة آن‌ها را بر عهدة وی قرار می‌دهد و در نتیجه از این جهت اقرارش نافذ است، اما از جهت دیگر که به نفع اوست (اگرزن و فرزند مذکور بمیرند، مقرّ وارث آن‌ها می‌شود) اقرار مذکور نافذ نیست؛ و بنابراین، ارث نمی‌برد.
ممکن است اشکال کنند و بگویند؛ وقتی شارع اقرار کسی را نافذ بداند، قهراً کلیة لوازم اقرار بر آن مترتب می‌شود، خواه لزوم مذکور به ضرر مقرّ باشد یا به نفع وی. در پاسخ می‌گوییم؛ این اشکال هنگامی درست است که ظرف «علی انفسهم» فقط متعلق به اقرار باشد. اما اگر قائل به این باشیم که«علی انفسهم» دیگری هم (بعد از جائز) در تقدیر است که متعلق به «جائز» است، آنگاه اشکال درست نخواهد بود و ظاهر از حدیث نیز همین معنا را می‌رساند. همچنین ممکن است سؤال شود که آیا پس از حکم شارع به ثبوت «مُقِرٌ‌به » می‌توان با اقرار میان آن و لوازمش تفکیک کرد؟ پاسخ آن است که این امر مانعی ندارد. زیرا ثبوت بر دو گونه است؛ یکی، ثبوت واقعیِ تکوینی و دیگری، ثبوت تعبدی.
در ثبوت واقعی تکوینی، تفکیک بین ثبوت شیء و لوازم آن معقول نیست اما اگر ثبوت، ثبوت تعبدی باشد تفکیک آن‌ها از یکدیگر مانعی ندارد و در ما‌نحن‌فیه چنین است. و در فقه، موارد مشابه دیگری هم هست مانند قاعده تجاوز بر‌این‌اساس، فقها معتقدند که اگر کسی اقرار کند که با زنی زنا کرده است، اقرار وی در حق خودش نافذ است اما در حق آن زن نافذ نیست، هرچند که زنا با دو نفر متحقق می‌شود. علت این مطلب آن است که اقرار هر کس به ضرر خودش نافذ است اما در حق دیگری نافذ نیست و تفکیک در لوازم، در تعبدیات، مانعی ندارد و نیز اگر کسی اقرار به پدری و یا برادری کسی کند و آن دیگری انکار نماید، اقرار مذکور تنها در حق شخص مقرّ نافذ است و در حق منکر نافذ نیست. در همین زمینه ممکن است گفته شود که فقها، اقرار را اَماره می‌دانند و در امارات لوازم باید اثبات شوند و تفکیک بین آن‌ها صحیح نیست ولی می‌گوییم که اَماره بودن اقرار مطلق نیست بلکه اختصاص به موردی دارد که به ضرر مقرّ باشد.
کوتاه سخن آن‌که اقرار دو جنبه دارد؛
1 ـ آن‌که فقط به ضرر مقرّ باشد.
2 ـ آن‌که هم به ضرر مقرّ و هم به ضرر دیگری باشد.
صورت دوم نیز بر دو گونه است؛
الف ـ آن‌که مقرٌبه (شیء مورد اقرار) نسبت به مقرّ و غیرمقر قابل تفکیک باشد. مانند آن‌که شخص اقرار کند خانه را به زید فروختم و خانه بین مقرّ و دیگری مشترک باشد، در این صورت بدیهی است که اقرار مقرّ نسبت به حصه‌اش نافذ است اما نسبت به سهم شریکش مؤثر و نافذ نمی‌باشد.
ب ـ آن‌که «مقرٌبه» امر مشترک غیر‌قابل تفکیک نسبت به مقرّ و غیرمقر باشد، مانند این‌که شخص اقرار به فرزندی کسی نماید. در این حال «فرزندی» امری نیست که متقوم به طرف واحد باشد بلکه از مقولة اضافه است و متقوم به پدری و پسری است. این قسم از اقرار محل بحث و گفتگوهای فقها واقع شده است و اشکال کرده‌اند که چگونه می‌توان میان دو امر تفکیک کرد و گفت؛ اگر کسی بگوید من فرزند زید هستم، احکام فرزندی بر وی مترتب می‌گردد لیکن احکام پدر بودن زید بر وی مترتب نمی‌شود؟ پاسخ اشکال مذکور را چنین داده‌اند که؛ گرچه تکویناً نمی‌توان بین فرزند بودن و پدر بودن تفکیک کرد، اما از نظر مقام تشریع، این دو قابل تفکیک‌اند. به عبارت دیگر، این دو ثبوتاً قابل تفکیک نیستند اما اثباتاً قابل تفکیک می‌باشند.

شرایط اقرار
1 ـ منجَّز بودن اقرار:
از جمله شرایط اقرار، این است که اقرار قاطع و منجز باشد؛
اقرار منجز، اقراری است که معلّق بر شرط یا صفتی نباشد. مانند آن‌که مقرّ بگوید من یک میلیون ریال به زید بدهکارم. اقرار منجّز بدون اشکال مورد تسالم اصحاب و اتفاق علمای اعلام است و مقصود از قاعدة اقرار نیز همین نوع از اقرار است.
با توجه به تعریف فوق، باید گفت؛ اقرار در صورتی می‌تواند دلیلِ بر صحتِ ادعای طرف قرار گیرد که وجود حقی را برای غیر، به زیانِ خود بنمایاند و آن فقط در صورتی است که گوینده به‌طور منجّز آن را بیان نماید و چنانچه معلّق باشد، وجود حق را در حال اقرار اثبات نمی‌کند. و از طرف دیگر، اقرار ملاک حکم دادگاه واقع می‌شود و حکم دادگاه باید منجز باشد و نمی‌تواند معلّق بر امر دیگری قرار گیرد. این است که ماده 1268 ق.م. می‌گوید؛ «اقرار معلّق مؤثر نیست.».
2 ـ معلق نبودن اقرار:
اقرار معلّق، بدین صورت است که مثلاً شخص اقرار می‌کند که اگر زید از سفر مراجعت کرد، من یک میلیون ریال به شما بدهکارم. این اقرار صحیح نیست و عقلاً و شرعاً اعتباری ندارد. تعلیق، ممکن است بر امر مشکوکی باشد، مانند بدهکاری در صورت آمدنِ زید از سفر و یا بر امری مقطوع باشد، مانند مدیون بودن به شرط طالع شدن آفتاب. دلیل بر عدم اعتبار اقرار معلّق (که مادة 1268 ق.م. بدان تصریح نموده) آن است که با توجه به تعریف اقرار که عبارت است از اخبار جزمی و قطعی به ثبوتِ شیء بر ذمّه ثبوت شی به‌طور فعلی با معلّق بودنش بر ثبوتِ امری دیگر، سازگار نیست. بنابراین حقیقت و ماهیت اقرار با تعلیق مغایرت دارد.
3 ـ اهلیت داشتن مقرّ:
چنان‌که گذشت مقرّ یا اقرار‌کننده کسی است که به ضرر خود و به نفع دیگری خبر می‌دهد. مطابق مادة 1262 ق.م.؛ «اقرار‌کننده باید بالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد؛ بنابراین اقرار صغیر و مجنون در حال دیوانگی و غیر‌قاصد و مکره، مؤثر نیست.»
الف) اقرارکننده بالغ باشد:
چنان‌که مادة بالا تصریح می‌نماید اقرار در صورتی معتبر است که اولاً مقرّ باید بالغ باشد. بنابراین اقرار صغیر اگرچه ممیّز باشد، معتبر نخواهد بود مگر در اموری که صغیر ممیّز مستقلاً می‌تواند آن را انجام دهد، مانند قبول صلح یا هبة بلاعوض (مادة 1212 ق.م.). نپذیرفتن اقرار صغیر ممیز، از نظر عدم اهلیت او در تصرف در اموال و حقوق مالی‌اش می‌باشد و در موارد بالا، قانون، خود، اجازة تصرف به او داده است. و طبق قاعدة عقلی هر کس هر عملی را بتواند انجام دهد، اقرارش نسبت به آن امر معتبر است (مَنْ مَلَکَ شَیئاً مَلَکَ اْلِاقرارُ بِهِ). بنابراین اقرار صغیر ممیز در موارد بالا(صلح یا هبة بلاعوض) اعتراف به وجود امری است که مقرّ می‌تواند انجام دهد و با قدرت به انجام آن موجبی ندارد که اقرار او پذیرفته نشود.
ب) اقرار‌کننده عاقل باشد:
ثانیاً مقّر باید عاقل باشد. بنابراین چنانچه کسی مجنون باشد و توجه به آثار و نتایج گفتار خود نداشته باشد، اقرارش پذیرفته نیست. همچنین کسی که به‌واسطه سفه ممنوع از تصرف در اموال و حقوق مالی خود می‌باشد، اقرار او نسبت به آن‌ها معتبر نخواهد بود. زیرا مطابق مادة 1263 ق.م.؛ «اقرار سفیه در امور مالی مؤثر نیست.» ولی در اموری که راجع به اموال و حقوق مالی او نمی‌باشد و از انجام آن ممنوع نیست مانند طلاق اگرچه خلع و مبارات باشد و یا امور راجع به کار یا پیشه مطابق ماده 85 ق.ا.ح ولی و قیم به او اجازه داده است، اقرار سفیه معتبر می‌باشد و همچنین است نسبت به قبول هبه و صلح بلاعوض. زیرا کسی که امری را بتواند انجام دهد، اقرارش نسبت به آن پذیرفته می‌شود.
ج) اقرار‌کننده قاصد باشد:
ثالثاً مقرّ باید قاصد باشد. ارزش اقرار به اعتبار جنبة کشفی است که از وجود حق، در واقع، به زیان مقرّ برای غیر می‌نماید. و آن به‌وسیلة ارادة اخباری موجود می‌شود که عبارت از قصد اخبار از وجود حق در واقع است. و الا الفاظ یا اشارات کسی بدون آن‌که قصد اخبار از وجود حق در واقع بنماید، نمی‌تواند ارزش حقوقی داشته باشد. بنابراین اقرار شخص خواب، بیهوش یا مست که دارای قصد نیستند، نمی‌تواند دلیل بر اثبات مدعای طرف قرار گیرد و همچنین است الفاظ اقرار در مقام بیان مثال در دروس یا در مقام استهزاء یا در دادرسی. زیرا گوینده، قصد اخبار از وجود حق برای غیر به ضرر خود ندارد. بنابراین در صورتی اقرار معتبر است که مقرّ، قاصد به اقرار خود باشد.
د) اقرار‌کننده مختار باشد:
رابعاً: مقرّ باید مختار باشد. اقراری که می‌تواند دارای ارزش قانونی باشد، اقراری است که مقرّ در حال اختیار یعنی اعتدال در سنجش نفع و ضرر خود واقع سازد. و الا هرگاه مقرّ مختار نباشد و به وسیله اعمال اکراه‌آمیز مجبور به اقرار شده است، خواه اکراه مادی باشد یا معنوی، اقرار او دارای اعتبار قانونی نخواهد بود. چنان‌که مادة 202 ق.م. می‌گوید؛ «اکراه به اعمالی حاصل می‌شود که مؤثر در هر شخص با شعوری بوده و او را نسبت به جان یا مال یا آبروی خود تهدید کند، به نحوی که عادتاً قابل تحمل نباشد. در مورد اعمال اکراه‌آمیز، سن و شخصیت و اخلاق و مرد یا زن بودن شخص باید در نظر گرفته شود». ولی چنانچه کسی در نتیجة اضطرار اقرار به امری بنماید، اقرارش صحیح و معتبر است. (مستنبط از مادة 206 ق.م.) مادة یاد‌شده می‌گوید؛ «اگر کسی در نتیجة اضطرار اقدام به معامله کند مُکْرَه محسوب نشده و معاملة اضطراری، معتبر خواهد بود». مانند آن‌که در دعویِ کسی که بر دیگری اقامه نموده و مطالبة مبلغی می‌کند، خوانده برای آن‌که ناچار است مبلغ دیگری از طرفِ خود قرض بگیرد، اقرار به صحت دعوی خواهان می‌نماید. مانند مورد اضطرار است، هرگاه کسی به مجرد خوف از دیگری بدون آن‌که از طرف او تهدید شده باشد، اقرار به امری بنماید (مستنبط از مادة 208 ق.م.). بنابراین در دو مورد بالا اثبات اضطرار و خوف از طرف مقرّ، اقرار را از اعتبار نمی‌اندازد ولی این امر مانع از آن نخواهد بود که مقرّ ثابت کند که اقرار او بر خلاف واقع بوده است.
قلمرو اقرار (حدود اعتبار اقرار)
یکی از نکات قابل ملاحظه در‌خصوص قاعدة اقرار این است که؛ اقرار هر کس فقط بر ضرر خود او قابل استناد است و قلمرو این قاعده تنها شاملِ موردی می‌شود که اقرار به زیان خود باشد (مادة 1275 ق.م). در نتیجه ـ چنان‌که قبلاً گذشت ـ ادعای سودِ خود را فرا‌نمی‌گیرد. مادة 1278 ق.م. در تأیید همین مطلب می‌گوید؛ «اقرار هرکس فقط نسبت به خود آن شخص و قائم‌مقام او نافذ است و در حق دیگری نافذ نیست، مگر در موردی که قانون آن را ملزم قرار داده باشد».
بنابراین اقرار نسبت به غیر سرایت نمی‌کند و دامن‌گیر کسی جز اقرارکننده نمی‌شود، برخلاف بیّنه که دامن‌گیر دیگران نیز می‌شود. بیّنه، حجتی است که به دیگران نیز سرایت می‌کند ولی اقرار از شخص اقرارکننده پا فراتر نمی‌نهد. مثلاً اگر خواندگان متعدد باشند و یکی از آن‌ها اقرار و بقیه در انکار باقی بمانند، اقرار فقط نسبت به شخص مقرّ نافذ است، ولی چنانچه دعوی با بیّنه ثابت شود، همة خواندگان را فرا‌می‌گیرد. لذا اقرار وکیل به ضرر موکل و اقرار ولی به زیان مولیûعلیه، از شمول قاعده خارج است و از اقرار صغیر حتی در مواردی که حق اقدام دارد نیز منصرف است.
مادة 368 قانون آیین دادرسی مدنی مقرر می‌دارد؛ «اقرار وکیل به‌نحوی که قاطع دعوی باشد، در صورتی معتبر است که در وکالتنامه او تصریح در اقرار شده باشد». و ماده 369 قانون مذکور اضافه می‌نماید؛ «ادعای اقرار وکیل در خارج از دادگاه قابل استماع نخواهد بود». و حسب آنچه در بند 9 مادة 62 همان قانون مطرح است؛ «وکالت در اقرار (مقصود اقرار در ماهیت دعوی یا به امری است که کاملاً قاطع دعوی باشد) امری است که باید در وکالت‌نامه تصریح شود».
مرحوم استاد سیدحسن امامی دو استثنا برای حدود اعتبار اقرار ذکر می‌کند. وی می‌نویسد؛ «از نظر تحلیلی در قاعدة اقرار العقلاء گذشت که اقرار به زیان کسی که اقرار نموده معتبر می‌باشد و او ملتزم به تمامی عواقبی خواهد بود که بر آن مترتب می‌شود. بنابراین آثار اقرار به قائم‌مقام قانونی که وارث، منتقل‌ٌالیه و طلبکار باشند نیز سرایت می‌نماید…». سپس اضافه می‌کند؛ به‌طوری‌که مادة 1278 ق.م. تصریح می‌نماید؛ آثار اقرار نسبت به اشخاص ثالث سرایت نمی‌نماید مگر در مواردی که قانون آن را ملزم قرار داده باشد. آنچه از نظر گذشت، موردی در قانون دیده نشد که قانون صریحاً به‌طور کلی اقرار کسی را نسبت به غیر، نافذ بداند. اما از نظر تحلیل عقلی در حدود قاعدة «مَنْ مَلَکَ شیئاً مَلَکَ الِاقْرارُ بِهِ» نسبت به اشخاص ثالث، نافذ می‌باشد مانند اقرار وکیل نسبت به موکل در امری که اختیار انجام آن را داشته است و اقرار نمایندگان دیگر از حاکم، ولی و قیم نسبت به مولیعلیه در اموری که اختیار انجام آن‌را قانون به آن‌ها داده است.
1 ـ فرق بیّنه و اقرار:
فرق بین بیّنه و اقرار این است که شارع، مؤدای بیّنه را به‌منزله واقع قرار داده است و به این لحاظ جمیع آثار واقع بر آن مترتب می‌شود.
بنابراین هرگاه به‌موجب بیّنه ثابت شود که فلان خانه متعلق به زید است می‌توان خانه را از او خرید و آن را رهن گرفت و هکذا.
اما اقرار، ادله اعتبار آن ناظر به واقع نیست بلکه منتهای مراتب این است که شخص مقرّ به‌موجب «اقرار العقلاء علی انفسهم جائز» مأخوذ و ملزم به اقرار خود می‌باشد اما دیگری ملزم به آن نیست؛ پس در جایی که زید اقرار کند که فلان زن عیال او است و او منکر باشد، مرد ملزم است به جمیع آثار زوجیت، ولی زن ملزم به چیزی از آثار زوجیت نیست. برعکس اگر مرد اقامة بیّنه بر زوجیت کرد و حاکم حکم داد، زن ملزم به جمیع آثار زوجیت خواهد بود و دیگر محلی برای انکار او باقی نمی‌ماند و علت آن همان‌طوری‌که ذکر شد اختلاف دلیل صحت و اعتبار بیّنه است با اقرار.
و این‌که گفته‌اند بیّنه حجتی است متعدی و اقرار حجتی است قاصر، نظر به همین معنا داشته‌اند. به‌هر حال، شخص مأخوذ است به اقرار خود و اقرارش دربارة خود، نافذ و معتبر خواهد بود و انکار بعد از اقرار، مسموع نیست. پس اگر شخص اقرار به مدیون بودنِ خود در مقابل دیگری نموده و بعداًَ مدعی ایفای دین شود باید آن‌را اثبات نماید.
آثار اقرار
1 ـ اعتبار اقرار:
مطابق مادة 1275 ق.م.؛ «هرکس اقرار به حقی برای غیر کند ملزم به اقرار خود خواهد بود».
مفاد اقرار تا حدودی که حکایت از وجود حق برای دیگری به زیان مقرّ بنماید مورد حکم دادگاه قرار می‌گیرد و منتفع احتیاج به اقامة دلیل دیگری بر استحقاق خود ندارد. این‌است که مادة 365 قانون آیین دادرسی مدنی می‌گوید؛ «هرگاه کسی اقرار به امری نماید که دلیل حقانیت طرف است خواستن دلیل دیگر برای ثبوت آن حق لازم نیست». زیرا اقرار، خود، کامل‌ترین دلیل اثبات حق است و با اثبات امر بر دادگاه رسیدگی به ادلة دیگر مدعی، چنانچه ابراز شده است، زاید می‌باشد.

2 ـ انکار پس از اقرار:
الف) بررسی موضوع از دیدگاه فقهی
از نظر فقهی، انکار پس از اقرار مسموع نیست. زیرا اقرار اماره است برای ثبوت «مقرٌبه» و انکاری که پس از آن واقع می‌شود، با اماره بودن آن سازگار نیست. به تعبیر دیگر، مقتضای اصالڑ الظهور آن است که ظاهر هر لفظ و کلامی حجت است و رفع ید از آن بدون دلیل جایز نیست و دلیلی بر عمل به انکار پس از اقرار اقامه نشده است. مضافاً این‌که، همان‌طور که بنای عقلا بر عمل به اقرار است، بنای عقلا بر عدم توجه به انکاری هم هست که پس از اقرار به‌وجود می‌آید. «تنها نکتة قابل توجه در اینجا آن است که وقتی زانی و یا زانیه چهار بار اقرار به زنا کنند، این‌گونه اقرار موجب رجم و قتل است. اما در موردی که پس از اقرار مذکور انکار نمایند، این انکار موجب سقوط حدِّ رجم و قتل می‌شود و حاکم شرع مکلف است که حکم به شلاق نماید.»
ب ) بررسی موضوع از دیدگاه حقوقی
از نظر حقوقی، بنابر قسمت اول مادة 1277 ق.م.؛ «انکار بعد از اقرار مسموع نیست…» انکار، برخلاف اقرار است و آن اِخبار به نبودن حق برای غیر به زیان خود می‌باشد. و چنان‌که گذشت، شخص عاقل و رشیدی که با توجه به آثار مهمة اقرار از وجود حقی برای غیر به زیان خود خبر می‌دهد باید بر آن بود که حق مزبور در واقع موجود است و الا هیچ زمان عاقل با داشتن آزادی مبادرت به بیان آن نمی‌نمود. احتمال آن‌که ممکن است مقرّ دارای قصد نبوده و یا با طرف خود شوخی کرده و یا به‌طور مثال و یا استهزا بیان نموده است مادام که این امور ثابت نشود نمی‌توان عقلاً به این احتمالات ترتیب اثر داد. زیرا ظاهر آن است که مقرّ در گفتار خود دارای اراده بوده و قصد دیگری هم نداشته است. «بنابراین پس از اقرار به صرف انکار (ادعای نبودن حقی برای غیر به زیان خود) چنان‌که کسی پس از اقرار به مدیونیت خود به مدعی بگوید: مدیون نیستم، نمی‌توان دست از اقرار برداشت و انکار او را پذیرفت».
3 ـ قابل توکیل بودن اقرار:
مطابق تحلیل حقوقی، هر امری که مباشرت شخص در انجام آن منظور قانون نباشد، آن شخص می‌تواند به‌وسیلة دیگری آن امر را انجام دهد. به قول فقها « و لا یَتَعَلَّقُ غَرَضُ الشّارِعِ بِایقاعِهِ مِنْ مُباشِرٍ: یعنی مقصودِ قانون‌گذار انجام آن مستقیماً از سوی شخص نباشد»و اقرار هم از جمله اموری است که مباشرت شخص را قانون در آن لازم ندانسته است.
بنابراین می‌تواند کسی به دیگری وکالت دهد که به زیان او و به نفع دیگری اقرار نماید. مادة 62 قانون آیین دادرسی مدنی صریحاً اجازه داده است که می‌تواند کسی به دیگری وکالت در اقرار بدهد.
4 ـ اقرار و شاکی خصوصی:
سؤالی که مطرح است این است که؛ آیا اقرار در صورتی نافذ است که شاکی خصوصی وجود داشته باشد؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت؛ مقتضای اطلاق قاعدة اقرار این است که نفوذ اقرار اختصاص به موردی ندارد که در مقابل مقرّ، شاکی و مدعی وجود داشته باشد؛ بلکه اگر شخص، اقرار به مال یا حقی نماید، اقرارش نافذ است، چه در محضر دادگاه و یا دادسرا باشد و چه نباشد. خواه کسی علیه مقرّ ادعایی کرده و یا نکرده باشد. دلیل این مطلب آن است که اقرار اماره است و اماره بودنش نیز مطلق است و دلیلی هم وجود ندارد که اقرار باید در محکمه و یا پس از شکایت شاکی باشد. بنابراین اگر شخصی بگوید که من از زید شنیدم که می‌گفت بدهکار عمرو هستم، زید محکوم به اقرار خود می‌باشد.
5 ـ اقرار در دادگاه و اقرار در دادسرا:
«بعضی معتقدند که در «حقوق الله» متهم باید در دادگاه اقرار نماید. مثلاً اگر زنی یا مردی در دادسرا چهار مرتبه اقرار نماید ولی در دادگاه انکار کند، رئیس دادگاه کیفری نباید به اقراری که متهم در دادسرا نموده است، ترتیب اثر بدهد.» این مسأله نیز باید از دو جنبه حقوقی و فقهی بررسی شود.
الف ـ بررسی موضوع از نظر حقوقی
از نظر حقوقی باید دید منظور از اقرار در دادگاه چیست و اصولاً اقرار در دادگاه چه تعریفی دارد. مرحوم سیدحسن امامی استاد برجسته حقوق ایران، اقرار در دادگاه را به ترتیب زیر تبیین می‌نماید؛
اقرار در دادگاه عبارت از اقراری است که در حین مذاکره، یکی از اصحاب دعوی در دادگاه، یا در یکی از لوایحی که آن‌ها به دادگاه داده‌اند، به‌عمل آمده باشد. اقرار در حین مذاکرة در دادگاه اقراری است که به‌وسیلة یکی از اصحاب دعوی در جلسة رسمی مقام قضایی به‌عمل آمده است. مقام قضایی اعم از دادگاه و بازپرسی می‌باشد…» اقرار در جلسة تحقیقات محلی و یا معاینة محلی در حضور نماینده دادگاه اقرار در دادگاه است. اقرار مزبور شفاهی و در صورت‌جلسة قضایی نوشته می‌شود.
با توجه به تعریف فوق که توسط یکی از برجسته‌ترین استادان حقوق ایران ارائه شده، نمی‌توان میان اقرار در دادگاه و دادسرا تفاوتی قائل شد؛ زیرا هر دو، اقرار در نزد مقام قضایی محسوب است.
ب) بررسی موضوع از نظر فقهی
معتقدان به این‌که، رئیس دادگاه کیفری نباید به اقراری که متهم در دادسرا نموده است ترتیب اثر بدهد، چنین استدلال می‌کنند که؛ اقرار باید نزد حاکمی باشد که می‌‌خواهد انشای حکم نماید. چون در بعضی از روایات آمده است که؛ «إِذا اَقَرَّ عِنْدَ الإمامِ» و مستفاد از تقیید اقرار به «عِنْدَ الْاِمامِ» آن است که اقرار نزد غیر‌امام معتبر نیست.
استدلال فوق، فاقد وجاهت علمی و شرعی است. زیرا اولاً منظور از «امام» مطلق حاکم و قاضی است و در دادسرا نیز «اقرار عند الامام» صدق می‌‌کند و کلمة امام فقط اختصاص به قاضی انشاکنندة حکم ندارد. ثانیاً دلالت روایت بر عدم اعتبار «اقرار عند غیرالامام» از باب «دلالت مفهوم لقب » است و مفهوم لقب، ضعیف‌ترین اقسام مفهوم است و قابل اعتبار عرفی و شرعی نیست. ثالثاً دلیل بر حجیّت اقرار، سیرة عقلا است و عقلا اقرار را بماهُوَ اقرار حجت می‌دانند و برای آن قائل به خصوصیتی نمی‌باشند. مگر آن‌که دلیل معتبری وجود داشته باشد که اقرار باید «عند الامام» باشد و چنین دلیلی هم نیست و اقصی دلیل که می‌تواند دلیل باشد، همان روایت است که گفتیم دلالتش از باب مفهوم لقب است و مفهوم لقب همچنان‌که در علم اصول محقق شده است، نمی‌تواند مورد استناد واقع شود.
در واقع تقیید به «عند الامام» برای آن بوده است که در زمان صدور روایت، غالباً «اقرار عند الامام» بوده است، نه آن‌که برای چنین اقراری، خصوصیتی وجود داشته است.
کوتاه سخن آن‌که عرف از «عند الامام» خصوصیت را در‌نمی‌یابد و قید را بر مفهوم، حمل نمی‌کند.
اقسام اقرار
نویسندگان حقوق ایران اقسام مختلفی را برای اقرار ذکر کرده‌اند؛ از جمله مرحوم استاد سیدحسن امامی، اقرار را از نظر درجه و اعتبار آن، بر دو قسم:
1 ـ اقرار در دادگاه
2 ـ اقرار در خارج از دادگاه
مستنداً به مادة 336 قانون آیین دادرسی مدنی که بیان می‌دارد؛ «اقرار اگر در حین مذاکره در دادگاه یا در یکی از لوایحی که به دادگاه داده شده است به‌عمل آید، اقرار در دادگاه و الا اقرار در خارج از دادگاه می‌باشد» تقسیم کرده و اقرار در خارج از دادگاه را بر دو قسم؛ اقرار کتبی و اقرار شفاهی تفکیک نموده و می‌نویسد؛ «اقرار شفاهی عبارت از اقراری است که شفاهاً در خارج از دادگاه به عمل آمده باشد. اقرار مزبور زمانی می‌تواند دلیل بر زیان اقرارکننده قرار گیرد که تحقق آن در دادگاه ثابت شود».
نیز می‌گوید؛ «اقرار کتبی خارج از دادگاه عبارت از اقراری است که در نوشتة عادی غیر از لوایح تقدیمی به دادگاه به‌عمل آمده است مانند اقرار مندرج در اسناد عادی، نامه‌های دوستانه و امثال آن».
وی اضافه می‌نماید؛ به‌دستور مادة 1280 ق.م.؛ «اقرار کتبی در حکم اقرار شفاهی است» یعنی همان اعتباری که قانون برای اقرار شفاهی شناخته است، برای اقرار کتبی نیز می‌باشد.
مثلاً هرگاه نوشتة عادی که اقرار نویسنده را دربردارد، مورد انکار نویسنده قرار گیرد چنانچه به‌وسیلة گواهان که نوشتن سند را دیده‌اند صحت انتساب آن اثبات شود، اعتبار آن مانند اعتبار گواهی می‌باشد و هرگاه علاوه بر شهادت شهود، ادله و قرائنی بر وقوع اقرار موجود باشد، اعتبار آن اقرار مانند اعتبار اقرار در دادگاه است، از قبیل؛ استکتاب و تطبیق امضا با امضائات مسلم‌الصدور کسی که امضا منتسب به او است.
نویسنده مذکور، همچنین اقرار را به اعتبار «مُقرٌ به» (مورد اقرار) سه قسم می‌داند:
اقرار ساده، اقرار مقید و اقرار مرکب. سپس آن‌ها را چنین تعریف می‌نماید؛
1 ـ اقرار ساده: و آن تصدیق به حق مدعی است همان‌گونه که ادعا نموده است. مانند آن‌که کسی از دیگری به استناد سند عادی مطالبة صدهزار ریال با سود صدی دوازده در سال از تاریخ فروردین 1335 از دیگری بنماید و خوانده در پاسخ بگوید آن را مدیونم و یا تصدیق می‌کنم. مقرّ بدون هیچ قید و وصفی ادعای خواهان را پذیرفته و اقرار به دین خود نموده است. به این اعتبار، اقرار مزبور را در حقوق فرانسه، اقرار ساده نامیده‌اند و آن علیه مقرّ معتبر می‌باشد و طبق آن دادرس رأی صادر می‌نماید.
2 ـ اقرار مقید: و آن تصدیق به موضوع ادعای مدعی است با قید و یا وصفی که طبیعت ادعا را تغییر می‌دهد. کمتر در دعوی اتفاق می‌افتد که طرف بدون تغییر موضوع ادعای مدعی را بپذیرد بلکه اغلب طبیعت آن‌را به‌وسیلة وصف و یا قیدی تغییر و یا تقلیل می‌دهد و به صورت دیگری درمی‌آورد که آثار موضوع ادعا را نخواهد داشت. به دستور مادة 1282 ق.م.: «اگر موضوع اقرار در محکمه مقید به قید یا وصفی باشد، مقرٌله نمی‌تواند آن را تجزیه کرده از قسمتی از آن که به نفع او است بر ضرر مقرّ استفاده نماید و از جزءِ دیگر آن صرف‌نظر کند».
بنابراین «اقرار مقید اقراری است که مقرّ در طی اقرارِ خود وصفی و عنوانی به آن می‌دهد که اثر حقوقی آن را تغییر دهد مانند این‌که اقرار کند پولی از طرف گرفته ولی به‌عنوان هبه. این اقرار قابل تجزیه نیست».
در حقوق فرانسه اقرار مزبور به «اقرار موصوف» موسوم است. انتخاب نام اقرار مقید از نظر عبارت مادة بالا می‌باشد و دایره آن اعم از اقرار موصوف است.
به‌نظر می‌رسد که اقرار در خارج از دادگاه نیز مانند اقرار در دادگاه دارای اقسام مختلفی می‌باشد و اختصاص به اقرار در دادگاه ندارد. زیرا عدم قابلیت تجزیة اقرار مقید، از نظر طبیعت اقرار مزبور است و ارزش اعتبار اقرار در دادگاه و برتری آن بر اقرار خارج از دادگاه، از نظر مقام رسمی دادگاه است. و الا هرگاه اقرار مقید خارج از دادگاه به‌دستور ماده 1279 ق.م. در دادگاه ثابت گردید نیز غیرقابل تجزیه است.
بنابراین خواهان می‌تواند یا اقرار خوانده را به‌همان نحو (که ایراد شده) قبول و درخواست حکم نسبت به مورد اقرار بنماید و یا از آن استفاده ننماید و دلیل دیگری برای دعوی خود ابراز دارد. زیرا قید و مقید پیکر واحدی هستند. خلاصه آن‌که، اعتبار اقرار علیه مقرّ از نظر ارادة اخباری است که قانون در حدود قاعدة «اقرار العقلا» معتبر شناخته است و آن اقرار مقید می‌باشد.
3 ـ اقرار مرکب: و آن اقراری است که دارای دو جزءِ مرتبط باشد مانند این‌که خوانده اقرار به گرفتن وجه از خواهان کرده و مدعیِ ردّ آن شود، این اقرار قابل تجزیه است.
از نظر تحلیلی، اقرار مرکب اقراری است که دارای دو جزءِ می‌باشد که یکی پیوست به دیگری است و در یک جمله قرار گرفته‌اند. یعنی بین دو جزء آن فاصله نمی‌باشد که عرفاً دو امر جداگانه به‌شمار رود و الا اقرار مرکب نخواهد بود بلکه دو امر جداگانه‌ای است که قسمت اول، اقراری است خاتمه‌یافته و قسمت دوم، اقرار یا ادعایی است که محتاج به اثبات است.
مثال؛ کسی بر دیگری اقامه دعوی می‌کند و یکصد‌هزار ریال مطالبه می‌نماید. بدین‌شرح که خوانده یکصد‌هزار ریال از او به‌عنوان قرض دریافت داشته است و باید بپردازد. خوانده در پاسخ او اقرار می‌کند که مبلغ مزبور را دریافت نموده و بعداً به او رد کرده است. سؤالی پیش می‌آید که آیا اقرار خوانده غیرقابل تجزیه است و باید گفتار خوانده تماماً پذیرفته شود؟ (یعنی بر آن بود که خوانده مبلغ یکصدهزار ریال را گرفته و رد نموده است؛ زیرا از گفتار، زمانی می‌توان مقصود گوینده را دانست که عرفاً گفتار تمام شده باشد. به‌عبارت دیگر؛ جمله مادام که تمام نشود، معنای آن معلوم نیست.) یا آن‌که به پیشنهاد خواهان اقرار خوانده تجزیه بشود. یعنی قسمتی از آن که اقرار به اخذ یکصدهزار ریال است پذیرفته گردد و قسمت دیگر که دعوی رد آن باشد. پذیرفته نشود و خوانده چنانچه بخواهد از آن استفاده نماید باید وسیلة ابراز دلیل دیگر، آن را اثبات کند. زیرا گفتة خوانده از نظر تحلیلی دو قسمت می‌باشد؛ یکی، گرفتن یکصدهزار ریال و دیگری، رد آن به دهنده و آن، دو موضوع مختلف است. از نظر تحلیلی، با توجه به فروض اقرار مرکب مواجه با دو نوع مختلف می‌گردیم که هر یک دارای وضعیت خاص و حکم مخصوصی می‌باشد که ذیلاً بیان می‌گردد:
1 ـ 3 ـ اقرار مرکب مرتبط:و آن در موردی است که موضوع اقرار از دو یا چند جزءِ مرتبط به‌یکدیگر تشکیل شده باشد که هرگاه جزءِ اول نبود جزءِ دوم و سوم موجود نمی‌شد. این اقرار ـ یعنی اقرار مرکب مرتبط ـ که خود بر دو قسم است:
1 ـ 1 ـ 3 ـ اقرار مرتبطی که جزء دوم با جزء اول تنافی دارد:مانند آن‌که کسی بر دیگری اقامة دعوی کند که خوانده یکصد‌هزار ریال به او مدیون است و آن‌را مطالبه نماید. خوانده در پاسخ اقرار کند که مدیون می‌باشد و به او مسترد داشته است. گفتار خوانده دارای دو جزءِ مختلف است که اولی اقرار به مدیونیت خود و دومی ادعای رد آن که منافات با مدیون بودن فعلی او دارد.
از نظر تحلیلی، خواهان می‌تواند به‌سادگی آن دو را تفکیک نماید و قسمت اول اقرار را بپذیرد و قسمت دوم را رد کند. زیرا قسمت دوم در حکم انکار پس از اقرار است و آن مسموع نمی‌باشد، مگر آن‌که خوانده، قسمت دوم را ثابت نماید تا معلوم شود منظور او اقرار به «دین» فعلی نبوده است بلکه مقصود، مدیونیت سابق خود بوده که پرداخت کرده است.
2 ـ 1 ـ 3 ـ اقرار مرتبطی که جزءِ دوم منافاتی با جزءِ اول ندارد:مانند آن‌که کسی بر دیگری اقامة دعوی کند و ادعا نماید که یکصدهزار ریال، شش‌ماه قبل، به او قرض داده و از او آن‌را بخواهد و خوانده اقرار کند که آن مبلغ را از او قرض نموده بود و پس از یک‌ماه، آن‌را به او تأدیه کرده است. گفتار خوانده دارای دو جزءِ مرتبط به‌یکدیگر است. یکی، گرفتن پول به عنوان قرض و دیگری، تأدیة آن که با قسمت اول منافات ندارد. از نظر تحلیلی می‌توان آن دو را از یکدیگر تفکیک نمود و خواهان جزءِ اول را (که از طرف خوانده اقرار به‌حق برای غیر به زیان خود است) بپذیرد و جزءِ دوم را که ادعا می‌باشد، درخواست دلیل از خوانده بنماید. مادة 1283 ق.م. می‌گوید؛ «اگر اقرار دارای دو جزءِ مختلف‌الاثر باشد که ارتباط تامی با یکدیگر داشته باشند (مثل این‌که مدعی‌علیه اقرار به اخذ وجه از مدعی نموده و مدعی رد شود)، مطابق ماده 1334 اقدام خواهد شد».
مادة 1334 ق.م. می‌گوید: «در مورد مادة 1283 کسی که اقرار کرده است می‌تواند نسبت به آنچه که مورد ادعای او است از طرف مقابل تقاضای قسم کند، مگر این‌که مدرک دعوی مدعی، سند رسمی یا سندی باشد که اعتبار آن در محکمه محرز شده است».
آنچه از مادة اخیر معلوم می‌شود آن است که هرگاه خوانده اقرار به اخذ وجه از مدعی نماید و دعویِ ردِّ آن کند، خوانده برای اثبات رد وجه می‌تواند از خواهان تقاضای قسم کند، زیرا خوانده در این امر مدعی شناخته می‌شود و خواهان منکر است. بنابراین چنانچه ادعای رد وجه را خواهان نپذیرد و خوانده بر ادعای خود باقی بماند، می‌تواند برای اثبات ادعای خود درخواست قسم از خواهان کند و می‌تواند دلیل دیگری برای اثبات ردّ دینِ خود ابراز دارد.
مادة 1334 ق.م.، رد دعوی را به‌وسیله قسم منحصر به موردی نموده است که ادعای طلب از طرف خواهان به‌وسیلة سند رسمی یا سندی که اعتبار آن محرز شده است، نباشد
و الا به‌وسیله قسم نمی‌تواند آن‌را اثبات کند بلکه به‌وسیلة سند یا اقرار باید باشد. بنابراین در قانون ایران، اقرار مرکب مرتبط که جزءِ دوم منافات با جزءِ اول ندارد مانند اقرار مرکب مرتبطی که جزءِ دوم منافات با جزءِ اول دارد، قابل تجزیه است.
2 ـ 3 ـ اقرار مرکب غیرمرتبط :اقرار مرکب غیرمرتبط عبارت از اقراری است که مرکب از دو جزءِ می‌باشد که جزءِ دوم مربوط به جزءِ اول نیست، به‌نحوی که هرگاه جزءِ اول موجود نباشد یا بلااثر باشد جزءِ دوم موجود است.
مثلاً در مثال بالا که خواهان اقامة دعوی بر دیگری بنماید و یکصدهزار ریال مطالبه می‌کند، چنانچه خوانده در جواب بگوید که آن مبلغ را مدیون بوده‌ام ولی به‌وسیله تهاتر ساقط شده است یعنی یکصدهزار ریال هم من طلبکار شده بودم و آن‌دو با‌یکدیگر تهاتر شده‌اند. خواهان می‌تواند از جزءِ اول اقرار که مدیونیت خوانده باشد، استفاده کند و از خوانده برای ادعای طلب او که موجب تهاتر شده، دلیل بخواهد. در اقرار بالا که خوانده مدعی تهاتر شده اگرچه تحقق تهاتر منوط به وجود طلب او از خواهان است؛ ولی بر فرض که خواهان طلبی هم نداشت طلب خوانده موجود می‌بود و از این جهت، آن دو طلب به یکدیگر مرتبط نیستند و دو امر جداگانه می‌باشند و خواهان می‌تواند تفکیک کرده اقرار او را به مدیونیت بپذیرد و طلب او را منکر شود. در این‌صورت، خوانده هرگاه بخواهد از تهاتر استفاده کند باید بر طلب سابق خود دلیل اقامه نماید.
4 ـ اقرار وجودی و اقرار عدمی
اقرار شامل امور وجودی و عدمی می‌گردد. گاه مقرّ می‌گوید: من به زید بدهکارم. این اقرار، اقرار وجودی خوانده می‌شود و گاه شخص می‌گوید: من به زید بدهکارم اما زید در مقابل می‌‌گوید که وی به من بدهکار نیست. به این اقرار (که وی به من بدهکار نیست) اقرار عدمی می‌گویند. دلایلی که بر حجیّت اقرار اقامه شده است شامل هر دو قسم می‌‌گردد. بنابراین، اگر مقرٌله پس از نفی بدهکاری مقرّ بخواهد انکار نماید و بگوید وی به من بدهکار است، این انکار با اقرار سابق سازگار نیست و از وی پذیرفته نمی‌شود.
5 ـ اقرار قولی و اقرار فعلی
اقرار علاوه بر اقرار قولی شامل اقرار غیرقولی هم هست. توضیح آن‌که مقرّ می‌گوید: «من مبلغ یک میلیون ریال به زید بدهکارم.» اقرار مذکور را اقرار قولی می‌نامند. لیکن گاهی حاکم از شخص می‌پرسد: آیا شما مبلغ یک میلیون ریال به زید بدهکار هستید؟ و وی در پاسخ حاکم با اشاره و حرکت سر یا بدن به این بدهکاری اقرار می‌کند. دلیل بر این مدعا آن است که اقرار در لغت عبارت است از؛ «جَعَلَ الشیء ذا قَرار» یعنی شی را ثابت‌گردانیدن و ثابت گردانیدنِ شی نیز هم با قول و لفظ متحقق می‌شود و هم با اشاره و فعل. تنها تفاوتی که لفظ با فعل دارد این است که اقرار لفظی خواه صریح باشد و یا ظاهر، حجت است اما اقرار فعلی باید صریح باشد. علت این امر آن است که اقرار لفظی مشمول دلیل اصالڑ‌الظهور است ولی اقرار فعلی چنین نیست (هرچند این تفصیل، احتیاج به دقت و تأمل بیشتری دارد).
اقرار فعلی مطلق حجت است، خواه مقرّ توانایی و قدرت بر اقرار لفظی داشته باشد یا نه. کتابت نیز هنگامی در حکم اقرار فعلی است که صریح در اقرار باشد، به‌طوری که به هیچ‌وجه قابل شک و تردید نباشد.
نظر به‌این‌که اقرار عبارت است از اِخبار به ثبوت مال یا حق، خواه حق‌ا… باشد و یا حق‌الناس؛ و خواه اقرار به ثبوت امری باشد که مال، یا حقی را به‌دنبال داشته باشد یا نه و به کتابت ثابت شود، یا به‌غیر آن؛ در تمامی موارد، مقرّ محکوم به اقرار خود می‌باشد و طبق قاعدة اقرار با او رفتار می‌شود. صاحب جواهر، پس از بیان نظرات فقها دربارة تعریف اقرار، چنین می‌فرماید؛ «شاید بهتر آن باشد که تعریف اقرار را به‌نظر عرف موکول کنیم و در مفهوم و مصداقش به آن‌ها مراجعه نماییم».
6 ـ اقرار منجّز و اقرار معلق
1 ـ 6 ـ اقرار منجز
اقرار منجز، اقراری است که معلق بر شرط و یا صفتی نباشد. مانند آن‌که مقرّ بگوید: «من یک میلیون ریال به زید بدهکارم». اقرار منجز بدون اشکال مورد تسالم اصحاب و اتفاق علمای اعلام است و مقصود از قاعدة اقرار نیز همین نوع از اقرار می‌باشد.
2 ـ 6 ـ اقرار معلق:
بدین‌صورت است که مثلاً شخص اقرار می‌کند که: «اگر زید از سفر مراجعت کرد، من یک میلیون ریال به شما بدهکارم». این اقرار صحیح نیست و عقلاً و شرعاً اعتباری ندارد. دلیل بر عدم اعتبار اقرار معلّق آن است که با توجه به تعریف اقرار که عبارت است از اِخبار جزمی و قطعی به ثبوت شیء بر ذمه، ثبوت شیئی به‌طور فعلی با معلق بودنش بر ثبوت امری دیگر سازگار نیست. بنابراین حقیقت و ماهیت اقرار با تعلیق مغایرت دارد.
7 ـ اقرار‌به‌مجهول
اقرار گاهی به شیء معینی تعلق می‌گیرد، بدین‌معنا که مقرّ می‌گوید: «این کتاب از آنِ زید است» و گاهی نیز به شیء غیر‌معین تعلق می‌گیرد، به این معنا که مقرّ می‌گوید: «این کتاب و یا آن کتاب مال زید است». اقرار دوم را اقرار‌به‌مجهول می‌گویند. در اقرار‌به‌مجهول از مقرّ می‌خواهند که مجهول را معلوم گرداند، یعنی بگوید کدام‌یک از دو کتاب مال زید است. چنانچه مقرّ یکی از آن‌ها را معین ساخت و مقرٌله پذیرفت، همان کتاب به مقرٌله مسترد می‌شود.
اما اگر مقرٌله نپذیرفت و گفت این کتاب مال من نیست، آن‌را به مقرٌله نمی‌دهند. زیرا مقرٌله آن را از خود نمی‌داند. در این صورت می‌تواند مقرّ را در این معنا سوگند دهد که کتاب دیگر از آنِ مقرٌله نیست. چنانچه مقرّ چنین سوگندی یاد کند برای مقرّ منع پیگرد صادر می‌شود و وی از دعوایی که علیه‌اش مطرح شده است، فارغ می‌گردد و عینِ «مُقرٌبِه» نیز مجهول‌المالک می‌شود. آن‌گاه حاکم مخیر است بین این‌که آن را از مقرّ انتزاع نماید و نزد خود نگه دارد تا مالکش معلوم شود یا مقرٌله از اقرار خود برگردد و یا این‌که حاکم کتاب را نزد مقرّ بگذارد تا مالک آن پیدا شود یا خود مقرّ از اقرار خویش رجوع کند و مقرٌله را تصدیق نماید (که در این‌صورت این تصدیق از وی پذیرفته می‌شود). زیرا مقرّ در اقرار خود منازعی ندارد و می‌توان گفت که در ابتدا مطلب در خاطرش نبوده و اکنون به خاطرش آمده است. آنچه گفته شد، در‌خصوص موردی است که مقرّ، «مقرٌبه» (مثلاً کتاب) را تعیین کند اما اگر «مقرٌبه» را که ابتدا مجهول بوده است، تعیین نکرد و نسبت به آن ادعای جهل نمود، این ادعا را از وی می‌پذیرند. در این‌صورت باید بین مقرّ و مقرٌله مصالحه به عمل آید.
8 ـ اقرار برای مجهول
هرگاه مقرّ بگوید: «این کتاب یا از زید است و یا برای عمرو»، این اقرار را، اقرار‌برای‌مجهول می‌گویند و در این حال دو وجه وجود دارد:
1 ـ 8 ـ آن‌که وقتی از وی «تعیین امر» را مطالبه کنند، یکی از این دو را مالک آن مال تعیین نماید.
2 ـ 8 ـ آن‌که پس از مطالبة «تعیین امر»، به تعیین نپردازد و یا نتواند تعیین کند.
1 ـ 8 ـ در صورت اول، مال را به مقرٌله می‌دهند. زیرا مقرّ ذو‌الید است و اقرار ذو‌الید، نافذ است. در این هنگام، اگر کسی ادعا کند که «مقرٌبه» از آنِ من است، چون مقرّ ذوالید محسوب می‌گردد و مدعی خارج می‌باشد، دعوی، حکم دعوی بر ذو‌الید را پیدا می‌کند. یعنی ذو‌الید باید سوگند یاد کند و مدعیِ خارج باید اقامة بیّنه نماید و اگر بیّنه نداشت، حق دارد مقرّ را سوگند دهد که نمی‌داند مال از آنِ مدعی است و چنانچه مقرّ در این امر اصرار ورزد که مال از آنِ مقرٌله است مدیونِ مدعی نخواهد بود اما اگر از اقرار خود برگردد، نمی‌تواند مال را از دست مقرٌله خارج سازد بلکه مقرّ‌به همچنان در ید مقرٌله می‌ماند و باید بدل آن را به وی بدهد. یعنی در صورتی که مقرٌبه «قیمی» باشد باید قیمت را به‌عنوان غرامت به شخص دوم بپردازد و اگر مقرٌبه «مثلی» باشد باید مثل آن‌را به وی بدهد؛ زیرا مقرّ با اقرار اول خود بین مقرٌله دوم و مقرّ‌به حائل گردیده است و مانند آن است که مال مقرّله دوم را تلف کرده باشد که باید خسارت آن را بپردازد. غرامتی را که مقرّ در این صورت می‌پردازد در اصطلاح «بدلِ حیلوله» می‌گویند. اکنون اگر مقرّ، مقرٌله اولِ خود را تصدیق کند و بگوید: «مقرٌبه از آنِ شخص دوم است» باید مالِ «مُقرٌبه» را تحویل وی دهد و در این صورت، غرامتی به مقرّ تعلق نمی‌گیرد.
2 ـ 8 ـ در صورت دوم (یعنی اگر مقرّ نتواند مالک واقعی را تعیین کند) مُقرٌبه مُرَدَّدِ بین دو مالک می‌شود که هیچ‌کدام نسبت به آن ذوالید نمی‌باشند و در واقع، هر دو نسبت به عین مدعی می‌شوند و حُکم متداعیین را پیدا می‌کنند. در این مورد، اگر هر دو آن‌ها مقرّ را در عدم علم تصدیق نمایند، حکم به سوگند وی نمی‌شود. اما اگر مدعی شدند که مقرّ می‌داند «مقرٌبه» از آنِ کدام یک از ایشان است، می‌توانند وی را سوگند دهند. در این صورت، نمی‌توان عین را به هر دو داد. زیرا، یقیناً مالِ هر دو نیست و مقرّ نیز اقرار نکرده است که مال یکی از ایشان است. پس باید «مقرٌبه» به حاکم تحویل گردد تا نسبت به آن تصمیم مقتضی اتخاذ نماید.

نتیجه
اقرار از قدیم‌الایام مورد توجه بوده و به‌عنوان اقوی دلیل از آن استفاده می‌شده و ملکة دلایل خوانده شده است.
از نظر فقهی؛ به دلیل اهمیت و موضوعیت آن، فقهای اسلام قاعدة «اقرار العقلاء» را ترتیب داده‌اند که قاعده‌ای است اجماعی با مبانی عقلی و منطقی و در عین‌حال روایت نبوی است. از حیث قلمرو؛ این قاعده تنها شامل موردی می‌شود که اقرار به زیان خود باشد. در نتیجه، ادعای به سودِ خود را فرا نمی‌گیرد و نیز اقرار وکیل به زیان موکل و اقرار ولی به زیان مولیعلیه را فرا نمی‌گیرد. مورد دیگری را که فرا نمی‌گیرد اقرار صغیر است حتی در مواردی که حق اقدام داشته باشد. توضیح آن‌که اعمالِ حقوقیِ صغیر نسبت به اموال و حقوق مالی‌اش که به زیانش باشد به عقیدة برخی از فقها باطل است و به عقیدة برخی غیر‌نافذ و نیازمند اذن یا اجازة ولیِ او است تا مؤثر و نافذ گردد. ولی فقها اجازه می‌دهند که صغیر ممیز برخی از اعمال حقوقی را حتی بدون اذن و اجازه ولیِ خود انجام دهد مانند وصیت، وقف و صدقه.
به‌نظر می‌رسد، در این موارد هم اقرار صغیر نافذ نمی‌باشد. زیرا کلمة «العقلاء» گرچه جمع با «الف» و «لام» است و چنین جمعی از اَداتِ عموم می‌باشد ولی از شمول نسبت به صغیر انصراف دارد و انصراف مانع عمومیت است.
به‌طوری‌که گفته شد قاعدة اقرار شاملِ اقرار وکیل و ولی و صغیر نمی‌شود اما اقاریر ایشان مشمولِ قاعدة دیگری شبیه به این قاعده است؛ مشهور به قاعدة «مَنْ مَلَکَ شَیئاً مَلَکَ الاقِرارُ بِهِ». به‌موجب این قاعده، اقرار وکیل علیه موکل در مورد وکالت نافذ و مؤثر است. اقرار ولی به زیان مولیûعلیه نافذ و مؤثر است و همچنین اقرار صغیر در موارد بالا که حق تصرف مالی در اعمال خود دارد، نافذ و مؤثر است.
نکتة دقیقی که در مورد قاعدة «مَن مَلَکَ» وجود دارد این است؛ کسی که به‌موجب این قاعده سلطنت و اختیار بر چیزی دارد و می‌تواند در مورد آن اقرار کند اقرارش محدود است به زمان اختیارش و با از بین رفتن سلطه و اختیار؛ حقِ اقرار او نیز از بین می‌رود. مثلاً ولی‌صغیر می‌تواند نسبت به معاملاتی که برای او می‌کند به زیان او هم اقرار بکند اما پس از بلوغِ صغیر و به پایان رسیدن ولایتِ ولی، ولی دیگر نمی‌تواند اقرار کند که در زمانِ پیش از کِبَر معامله‌ای که برای صغیر انجام داده چنین و چنان بوده است. همین‌طور در مورد وکیل و در مورد صغیر نسبت به وقف، وصیت و صدقه.
بدین‌ترتیب میان این دو قاعده دو تفاوت وجود دارد: یکی این‌که؛ قاعدة اول (اقرارالعقلاء) منحصر است به جایی که اقرار به زیان مقرّ باشد ولی قاعده دوم (مَنْ مَلَک) منحصر نیست.
دوم این‌که؛ قاعدة «مَنْ مَلَک» منحصر است به زمان وجود سلطه و اختیار، در حالی‌که قاعدة اول، منحصر به این زمان نیست.
چنان‌که گذشت؛ فقیهان در درجة نخست مبنای اقرار را عقل می‌دانند. چرا که وقتی کسی به نفع دیگری و به زیان خود اعتراف به حقی کند، در آن‌صورت قطعاً باید به این امر ترتیب اثر داد. در قرآن کریم، بر این حقیقت تأکید شده است. چنان‌که می‌فرماید؛ ءَ اَقْرَرْتُمْ وَ اَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْری؟قالوا «أَقررنا» چنان‌که ملاحظه می‌شود، خداوند از آنان اقرار گرفت و اگر اقرار در واقع دلیل نمی‌بود، هرگز خداوند از آنان اقرار نمی‌گرفت. در آیة قسط نیز می‌فرماید: « یا اَیُّهَا الذَیüنَ آمَنوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْط شُهَداءَ لِلّـهِ وَ لَوْ عَلی اَنْفُسِکُمْ » که مفسران گفته‌اند که معنای شهادت به زیان خویش همان اقرار است. روایاتی از معصوم (ع) نیز در این باب وارد شده ـ‌چنان‌که اشاره کردیم‌ـ و اجماع فقیهان امت نیز بر آن تعلق گرفته است.
از نظر حقوقی؛ نیز اقرار دلیلی است که به‌طور مستقیم و بدون هرگونه واسطه از طرف شخص مدعی‌علیه (خوانده) در اختیار دادرس قرار می‌گیرد. شاید بتوان گفت؛ این دلیل بیشتر از دلایلِ دیگر، قاضی را به حقیقت نزدیک می‌کند. اقرار بین ادلة دیگر، ساده‌ترین طریقی است که می‌تواند صحت ادعای طرف را اثبات نماید و هرگونه تردید و اشکال را برطرف نماید. از نظر تحلیلی، هیچ عاقلی ادعای دیگری را که به زیان اوست نمی‌پذیرد، مگر آن‌که آن ادعا در واقع محقق باشد. چون انسان عاقل مختار، با توجه به زیان عملی، آن را انجام نمی‌دهد. بنابراین کسی که کاملاً آزاد است چنانچه اقرار بر امری نماید که به‌نفع دیگری است و خود از آن متضرر می‌شود، باید بر آن بود که امر مزبور درست است. نبویِ عام می‌گوید: «اقرار العقلاء علی انفسهم جائز». بنابراین می‌توان گفت اقرار از نظر آن که کاشف از واقع می‌باشد، دلیل بر دعوی قرار گرفته است.
بنابر آنچه گفته شد، در دادرسی‌های مدنی بدون احتیاج به هرگونه رسیدگی و این‌که سبب وجود «مقرٌبه» معلوم گردد، اقرار معتبر شناخته می‌شود و قاطع دعوی است؛ همچنین احتمالِ آن‌که ممکن است اقرار به قصد استهزا و یا شوخی و یا به‌عنوان مثال و نظایر اینها بیان شده باشد و یا آن‌که مقرّ در اشتباه بوده و یا منظور خاصی داشته است، اعتبار و استحکام اقرار را متزلزل نمی‌نماید، مگر آن‌که این امور را مقرّ ثابت کند. زیرا این احتمالات ضعیف و دور از روش محاوره و خلاف اصالڑ‌الظهور است و ظاهر در کلام و گفتار آن است که گوینده جدی می‌باشد و قصد استهزا ندارد و اشتباه نیز ننموده است. و چنانچه این احتمالات مورد توجه قرار گیرد، اعتماد و انتظام عمومی در روابط افراد در جامعه با یکدیگر برهم می‌خورد. پس همان‌طور که اشاره شد، در مسایل حقوقی و دادرسی‌های مدنی اقرار قاطع دعوی است.
اما در امور کیفری، تشخیص ارزش اقرار، به‌عهده بازپرس و دادرس است. زیرا در این‌گونه دعاوی ممکن است اقرارکننده بخواهد به‌وسیلة اقرار برخلاف واقع، مسیر دعوی را برگرداند و آنان را از حقیقت منحرف سازد. مثل این‌که؛ کسی به اتهام قتل تحت تعقیب قرار گیرد، پدر او اقرار می‌نماید که او قاتل است. در این مورد احتمال قوی می‌رود که پدر از فرط محبت و علاقه به پسر در دادگاه اقرار کرده که خود مرتکب قتل شده و پسرش هیچ‌گونه مداخله در آن نداشته است و یا بالعکس پسر متهم که کمتر از 15 سال دارد چنانچه اقرار به قتل کند، احتمال قوی می‌رود برای آن‌که پدرش از مجازات اعدام رهایی یابد! اقراری نموده که او مرتکب قتل شده است. این‌گونه امور در مسایل کیفری بسیار دیده شده است. و لذا این احتمالات قابل توجه است و ارزش اقرار را پایین می‌آورد و دادرس و بازپرس را به تردید می‌اندازد و نمی‌توان بدون چون‌و‌چرا اقرار را پذیرفت.
بنابراین، باید پذیرفت که در امور جزایی اعتبار و ارزش اقرار به‌موجب زمان و مکان فرق می‌کرده است و در مواردی هم نتوانسته اعتبار خود را حفظ کند. زیرا در عمل، در گذشته مشاهده شده که مراجع تحقیق برای اخذ اقرار از متهم به اِعمال زور و جبر و حتی شکنجه متوسل می‌شدند و بعضاً دیده شده است که اشخاصی بی‌گناه تحت تأثیر تهدید، تطمیع یا عوامل دیگر، اقرار به ارتکاب جرم می‌نموده‌اند.
روی همین مبنا، اصل 38 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مقرر می‌دارد: «هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلفِ از این اصل، طبق قانون، مجازات می‌شود».
اقرار در مسایل و موضوعات حقوق مدنی به یک بار کافی است ولی در موضوعات کیفری بسته به نوع جرم، دفعات آن فرق می‌کند. به‌عنوان مثال؛ مطابق مادة 231 قانون مجازات اسلامی (حدود و قصاص و دیات) مصوب سال 1370: «راه‌های ثبوت قتل در دادگاه عبارت‌اند از: 1 ـ اقرار 2 ـ شهادت 3 ـ قسامه 4 ـ علم قاضی». و به تصریح ماده 232 قانون مزبور: «با اقرار به قتل عمد گرچه یک مرتبه هم باشد قتل عمد ثابت می‌شود».
مادة 68 قانون یاد‌شده: «هرگاه مرد یا زنی در چهار بار نزد حاکم اقرار به زنا کند محکوم به حدّ زنا خواهد شد و اگر کمتر از چهار بار اقرار نماید، تعزیر می‌شود».
ماده 114 قانون فوق‌الذکر: «حدّ لواط با چهار بار اقرار نزد حاکم شرع نسبت به اقرارکننده ثابت می‌شود».
مادة 115 همان قانون: «اقرار کمتر از چهار بار موجب حد نیست و اقرارکننده تعزیر می‌شود».
بنابر آنچه گذشت، اقرار در مسایل حقوقی قاطع دعوی است و از اعتبار و ارزش خاصی برخوردار است و در امور جزایی در سابق جنبة «طریقیت» داشت و قاضی را در رسیدن به حقیقت یاری می‌نموده ولی از زمان تصویب و اجرای قانون «حدود و قصاص و مقررات آن» مصوب سوم شهریورماه 1361 در 195 ماده و مصوب 20/7/1361 از مادة 196 تا 218 و قانون مجازات اسلامی (دیات) مصوب بیست و چهارم آذرماه 1361 و قانون مجازات اسلامی (حدود و قصاص و دیات) مصوب 1370 در 497 ماده وسیلة اثباتی اقرار از اهمّ دلایل شمرده شده و حتی مؤثر در نوع مجازات و میزان آن و زمان اجرای مجازات گردیده است و می‌شود گفت جنبة «موضوعیت» به‌خود گرفته است.

منابع
• قرآن مجید.
الف) منابع فارسی:
1. امامی، سیدحسن؛ حقوق مدنی (در ادلة اثبات دعوی، اقرار، اسناد، شهادت، امارات، قسم، اصول عملیّه)، ج. 6، کتابفروشی اسلامیه، چ. 7، تهران، دی‌ماه 1375.
2. انصاری، مسعود؛ طاهری، محمدعلی، دانشنامة حقوق خصوصی، ج. اول، انتشارات محراب فکر، چ.‌اول، تهران، 1384.
3. تاجمیری، میرتیمور؛ فرهنگ عبارات و اشارات حقوقی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی آفرینه، چ. اول، تهران، پاییز 1377
4. جعفری لنگرودی، محمدجعفر، ترمینولوژی حقوق، کتابخانه گنج دانش، چ.8 ، تهران، 1376.
5. دهخدا،علی اکبر، فرهنگ دهخدا، ج5،تهران، دانشگاه تهران
6. راغب‌ اصفهانى‌، حسین‌، المفردات‌، استانبول‌، دارقهرمان‌
7. رشاد، محمد، اصول فقه، چاپ نشر اقبال، تهران، بی‌تا.
8. عبده بروجردی، محمد؛ کلیات حقوق اسلامی، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چ. اول، تابستان 1383.
9. عظیمی، محمد؛ ادلة اثبات دعوی، مؤسسه انتشارات هاد، چ. اول، تهران، شهریور ماه 1369.
10. محقق داماد، سیدمصطفی، مباحثی از اصول فقه، دفتر اول، اندیشه‌های نو در علوم اسلامی، چ.‌اول، تهران، آذرماه 1362.
11. محمدی، ابوالحسن، قواعد فقه، نشر یلدا، چ. اول، تهران، پاییز 1373.
12. مرعشی، سیدمحمدحسن؛ دیدگاه‌های نو در حقوق کیفری اسلام، نشر میزان، چ. 2، تهران، پاییز 1376.
ب) منابع عربی:
1. ابن نجیم حنفی، الاشباه و النظائر، سجل العرب، مصر، 1968م. .
2. موسوی‌خمینی، روح‌ا…، تحریرالوسیله، ج. 2، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1363.
3. نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج. 35، چ. 2، دارالکتب الاسلامیه، تهران، بهار 1363.
4. محمصانی، صبحی، فلسفة قانون‌گذاری در اسلام، ترجمه اسماعیل گلستانی، امیرکبیر، 1358.
5. کاشف الغطاء، محمدحسین؛ تحریرالمجله، ج. اول، مکتبڑ النجاح (طهران) 1416ه‍.ق. .
6. حر عاملی، محمدبن الحسن؛ وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، 20 مجلد، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، چ. 4، 1391 ه‍.ق. .
7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج. 77، بیروت، مؤسسڑ الوفاء، 1403ه‍.ق. .
8. سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن؛ الاشباه و النظائر فی قواعد و فروع فقه الشافعیه، مطبعه مصطفی البابی الحلبی، مصر 1378ه‍.ق. (1959م.).
9. بجنوردی، میرزاحسن، القواعد الفقهیه، 20 مجلد، مطبعڑ الادب، نجف، 1389 ه‍.ق (1961م.).
10. ابن منظور، لسان العرب، ج.3.
11. یزدی، سیدمحمد کاظم، عروڑ‌الوثقی، کتاب وصیت، 1371 ه‍.ق.

 نظر دهید »

مقاله عوامل تحکیم خانواده

22 اردیبهشت 1394 توسط پورالشريعه

بسمه تعالی

عوامل تحکیم خانواده
گردآورنده:طاهره پورالشریعه

چکیده:
ریشه فقر عاطفی و معنوی انسانها که امروزه افراد زیادی با آن درگیرند، نداشتن تفسیر درست از خانواده و نداشتن التزام عملی به وحدانیت خدا و مؤثر بودن او در زندگی است.
این امر بر روابط عاطفی اعضای خانواده تأثیر دارد و موجب اضطراب،دلهره،داشتن آرزوهای واهی،حرص،طمع ودلبستگی به امور دنیوی و مادی وبی اعتنا شدن نسبت به امور اساسی و زیر پا گذاشتن ارزش های الهی که انسانیت را به مراتب کمال می رساند شده است.
با توجه به اینکه بنیان خانواده نقش مهم و اساسی در انتقال و پیشبرد آموزه های وحیانی و غیر وحیانی دارد به سلامت کانون خانواده و رشد و بالندگی و تحکیم آن بسیار توجه شده است.به ناچار افرادی که در نگرش به این بنیان مقدس دچار خطا و انحراف شده اند جوامع انسانی را به انحطاط کشانده و آدمی را از راه رشد وتعالی و سعادت که از جمله هدفهای آفرینش بوده است بازداشته اند.
عنوان مقاله حاضر عبارت از عوامل استحکام خانواده در فرهنگ قرآن و عترت می باشد.در این نوشتار به بررسی آیاتی که راجع به تشکیل خانواده بر پایه ی انس و الفت ،مهر و محبت،اعتماد،اطمینان،سکون،آرامش،دلجویی،عفو وگذشت و سایر اصول اخلاقی بیان شده است.همچنین به بیان انواع خانواده در اسلام ،عوامل ثبات و دوام خانواده یا سستی پایه های آن، راهکارهای تقویت و تحکیم بنیان خانواده بر اساس آموزه های قرآن کریم و سیره ی ائمه ی اطهار علیهم السلام و بزرگان دین نیز بیان گردیده است .
سیر تحقیقی در این مقاله روش کتابخانه ای می باشد.
کلید واژه:تحکیم،مودت ،خلق،حسن،بعل،جهاد زن،محبت،رحمت.

مقدمه:
انسانها بر اساس سرشت و فطرت خدادادی خویش نیازمند جفت و همدم می باشند تا به سکون و آرامش برسند١.
مکاتب سالم در جوامع بشری،به ویژه مکتب های آسمانی و دین مبین اسلام این میل فطری انسان را تأیید نموده اند.در اسلام هیچ بنیانی با ارزش تر از ازدواج بنا نهاده نشده و کسی را که از این سنت نبوی روی گردان شود ، از خود نمی شمارد ٢.
اساسی ترین مبحثی که در روند رشد شخصیت و تعالی و پیشرفت روز افزون انسان به سوی سعادت و فوز ابدی کارساز است مبحث خانواده می باشد.
در غرب ودر میان افرادی که جهان بینی مادی دارند و در باورهای دینی ضعیف می باشند،پیوند در ارتباط اعضای خانواده بر اصل منافع شخصی و ملاک های مادی قرار دارد.از این رو ضربه های تلخ و سختی را نیز متحمل شده اند٣.
از جمله اهداف مهم انبیای الهی و اوصیای دین ،حراست از کیان خانواده است که اگر بر مبنای اصول الهی تشکیل شود ،منشأ خیرات و برکات فراوان برای فرد،جامعه و خانواده خواهد بود.
در اسلام پیوند زناشویی ،از نشانه های قدرت و حکمت الهی مطرح شده و مودت و رحمت است که کانون خانواده را استواری می بخشد.
اکنون باید دید چه عاملی در موفقیت خانواده مؤثر می باشد؟چرا برخی ازدواج ها موفق و برخی دیگر ناموفق است؟تفاوتش بین افرادی که سالیان سال در زندگی زناشویی خود کامیاب هستند با کسانی که پیوسته با مشکلات رو به رو می شوند،در چیست؟
می دانیم که همه زوج ها با آرزوهای طلایی و مالامال از خوشبختی ،زندگی زناشویی را آغاز و ادامه می دهند،اما به چه علت گروهی از آن ها فقط در مدت اندکی شادی و خوشبختی را تجربه می کنند و عده ی دیگر ،سالها زندگی را با شور و شعف ادامه میدهند.
خانواده،تجلی گاه مودت و رحمت از منظر قرآن:
خانواده از با اهمیت ترین نهادهای اجتماعی و کوچک ترین هسته جامعه است.اساس و پایه خانواده ازدواج است،مسأله ازدواج نیز از مهم ترین مراحل و وقایع زندگی هر انسانی می باشد،و فرآیندی است از تعامل بین زن و مرد که با شرایط و مراسم قانونی ،شرعی و عرفی برگزار می شود.این عمل مورد پذیرش شرع،قوانین و تشکیلات اجتماعی است.
با ازدواج،بسیاری از نیازهای فردی و اجتماعی زن و مرد،با توجه به ارتباط های جسمی،جنسی،روانی و اجتماعی،بر آورده می شود
ارزش گذاری خانواده ،بر پایه مودت و انس و الفت بین اعضای آن می باشد و اعضای یک خانواده را انجام حقوق متقابل و پایبندی به وظایف ،در کنار یکدیگر و منسجم نگاه داشته است.اگر این جریان بر اساس دوستی و تفاهم و به دور از خودخواهی ادامه یابد،به کمال انسانی مورد انتظار خواهد انجامید.
خانواده دارای سه رکن فیزیکی،عاطفی و معنوی است.رکن فیزیکی خانواده را وجود همسران و رکن عاطفی آن را محبت و عفو و گذشت تشکیل می دهد.ارکان فیزیکی، بدنه و اسکلت خانواده را تشکیل می دهد و ارکان عاطفی،روح و جان خانواده می باشند.
اگر خانواده ای از دو نعمت محبت و گذشت محروم شود،همانند کالبد بدون روح خواهد بود که هیچ خوشبختی و موفقیتی در آن وجود نخواهد داشت؛زیرا سعادت و خوشبختی در زندگی خانوادگی سالم و موفق یافت می شود؛جایی که محبت و عاطفه ،انسان را از محبت های بی پایه و سطحی بی نیاز می کند و با تلاش دو انسان امیدوار و با نشاط،محیطی سرشار از دوستی و احساس مسئولیت فراهم می شود.
پیوند مودت و رحمت:
خداوند انسان را با اندکی تفاوت ساختمانی و عاطفی،در دو جنس آفرید و آرامش و نیک بختی آنان را در پیوستن به هم و ازدواج قرار داد.از نگاه قرآن،خانواده،مدرسه محبت و دوستی است
٤«و من آیاتِهِ أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إِلیها و جعل بینکم مودّة و رحمة إنّ فی ذلک لآیاتٍ لقومٍ یتفکّرون»
و از نشانه های او این که از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد.آری در این نعمت برای مردی که می اندیشند قطعا نشانه هایی است.
قرآن در این آیه،هدف ازدواج را سکون و آرامش دانسته است و با تعبیر پر معنی «لتسکنوا» نکته های بسیاری را بیان کرده است٥.
این آرامش به این دلیل است که دو جنس،تکمیل گر یکدیگر و مایه شکوفایی و نشاط و پرورش هم می باشند؛به گونه ای که هر یک بدون دیگری ناقص است.چنین جاذبه ی نیرومندی میان دو جنس مکمل دور از انتظار نیست.براساس این تعبیر ،رابطه و پیوند زن و شوهر ،از ابعاد مهم خانواده است.در خانواده نقاط ضعف و قوت شخصیت انسان بدون هیچ ترس و ملاحظه ای آشکار می شودو امکان درمان مشکلات به صورت طبیعی در آن فراهم است ،یعنی با نیروی عشق و محبت می توان به دشوارترین مقصود ها رسید.
زن و شوهر با تعامل دوستانه و همکاری در مسیر شناخت خود و خدای خود ،به آرامش می رسند و به سوی وادی امن الهی گام برمی دارند.خداوندی که انسان را برای زندگی اجتماعی آفریده،این پیوند و رابطه ضروری را نیز در جان او ایجاد کرده است.
تعبیر سکنی در آیه،اشاره به این واقعیت دارد که آرامش،مقام و موقعیتی است که انسان باید به آن دست یابد.از دیدگاه قرآن،وظیفه خانواده زمینه سازی برای رسیدن به این هدف است؛برای زن و شوهر و یا فرزندانی که راه آنان را ادامه می دهند.
الفت زن و شوهر و همکاری عاشقانه و محبت آمیز آن دو در مسیر کمال،رحمت و مهربانی را برای خانواده و دیگران به بار می آورد، پس این الفت،پیوندی سالم است که زمینه مناسب را برای ارتباط مسؤلانه و ماندگار فراهم می آورد.از طرف دیگر،فرزندان که نوگامان این مسیرند،از آن الگو گرفته و در روابط آینده با جامعه،سرمشق خود قرار می دهند.رفتار والدین بیشتر از نقش محسوس آنان در روابط با فرزندان تأثیر دارد و نوع تعامل والدین با یکدیگر،سنگ بنای شخصیت روانی فرزندان را می نهد.
منظور از سازگاری و هماهنگی میان زن و شوهر،تلاش در جهت تعالی و تکامل دو سویه،با وجود تفاوت های طبیعی و ذاتی است.زن و مرد همان گونه که تفاوت های زیستی با هم دارند،تفاوت های مهم روانی نیز دارند.آیات قرآن کریم نیز بدین نکته اشاره دارد:
«و الیل اذا یغشی.و النهار اذا تجلّی.و ما خلق الذّکر و الأنثی.إنّ سعیکم لشتّی»٦
سوگند به شب چون پرده افکند،سوگند به روز چون جلوه گری آغاز کرد و سوگند به آن که نر و ماده آفرید،که همانا تلاش شما پراکنده است.
با این حال،شرایط اجتماعی،خانواده و فرهنگ،عوامل مؤثرتری در شخصیت افراد به شمار می آید و موجب دوگانگی در رفتار زن و مرد می شود.
انواع خانواده در اسلام:
اول:خانواده ای که دو همسر تمامی معیارهای لازم را دارا هستند .
درخصوص خانواده ای که در اصل گزینش اشتباه نکرده و دو همسر تمامی معیارهای لازم را دارا هستند،می توان گفت: این خانواده براساس اصل تطابق تشکیل شده و چنین خانواده ای دارای آثار و برکاتی است که به برخی از آنها اشاره می شود
١.اعضای آن در تلاش برای آشنایی بیشتر با وظایف خویش و به کار گیری آن هستند
٢.همسران،صفات و شرایط مناسب را برای زندگی دارا می باشند.
حضرت علی علیه السلام می فرماید:«خِیار خِصالِ النّساءِ شِرارُخِصالِ الّرِجال:الزِّهوُ و الجُبنُ و البُخلُ؛فإذا کانَت المَرأة ذاتَ زهوٍ لَم تُمکّن مِن نَفسِها ،وَإذا کانَت بَخِیلة حَفِظُت مالَها و مالَ بَعلِها،و إذا کانَت جبَانة فَرِقَت من کلٍ شیءٍ یَعرِضُ لَها٧»
بهترین صفات زنان ،بدترین صفات برای مردان است:تکبّر ،ترس و بخل،پس هر گاه زن در بر ابر نا محرمان دارای تکبر باشد غیر همسرش را به حساب نمی آورد و هرگاه نسبت به اموال شوهر بخیل باشد،مال خود و مال شوهرش را حفظ می کند و هر گاه نشبت به زن بودن خودش ترس داشته باشد،نسبت به اموری که به او عرضه می شود احتیاط می کند.
٣ .خانواده ای است که یک مشکل خانوادگی هم تا آخر نخواهند داشت.
٤.چون زندگی،بر اساس مودت تشکیل شده است هرکدام از دو همسر تلاش می کند محبّت درونی خویش را در مقام عمل به دیگری نشان دهد.
٥.همسران در تلاشند که زندگی را همیشه شاد نگه دارند.
٦.اعضای آن به جای عدالت در پی ایثارند.
٧.خانواده ای است که هر یک سعی می کنند بهترین باشند.
دوم:خانواده ای که در آن هر دو همسر سعی می کنند خود را با روحیات و شرایط یکدیگر وفق دهند .البته تا زمانی که به سر حد گناه و سوء استفاده نرسد .
اگر تمامی معیارهای بیان شده برای گزینش،در خانواده ای نباشد و در اصل گزینش صحیح غفلت شده و یا کسی که دارای تمامی شرایط باشد موجود نبوده است،دو همسر مأمورند خود را با روحیات و شرایط یکدیگر وفق بدهند تا زمانی که به حد گناه و سوءاستفاده نرسد ،در این صورت این خانواده باید بر اساس اصل توافق زندگی کنند اگرچه شناسایی روحیات و مشکلات همسر و وفق دادن خویشتن با او کار بسیار دشواری است،ولی اگر آن دو ،بنا را بر این اصل بگذارند در این صورت آثار همان خانواده ای که بر اصل تطابق شکل گرفته در این جا نیز وجود خواهد داشت یا بخش فراوانی از آن آثار را به خود اختصاص خواهند داد.
بدین جهت روایات نشانه ی سعادت فرد را داشتن همسری دانسته اند که بتواند خودش رابا همسرش وفق بدهد و همسران را به چنین اصل مهمی تشویق نموده اند.
امام رضا علیه السلام می فرمایند«موافقة الزوجة کمال السُرور٨»
محصول وفق دادن شوهر با روحیات وشرایط همسرش ،به دست آوردن بالاترین سرور و شادی در زندگی است.
سوم:خانواده ای که بخشی از معیارها در یکی از آن دو همسر نیست و حاضر هم نیست کنار بیاید در این صورت اگر طلاق بهترین راه حل است باید اتفاق بیفتد.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلّم می فرمایند:«أصناف لا یستجاب لهم:منهم من أدان رجلاً دیناً الی أجلٍ فلم یکتب علیه کتاباً و لم یشهد علیه شهوداً . رجلٌ یدعو علی ذی رحمٍ و رجلٌ تؤذیه امرأته بکلِّ ما تقدر علیه و هو فی ذلک یدعو الله علیها و یقول:اللهم ارحنی منها فهذا یقول الله لهُ:عبدی أٌ و ما قلّدتک أمرها فإن شٸت أمسکتها ٩…»
عده ای از انسان ها دعایشان مستجاب نمی شود؛یکی از آن ها شخصی است که به کسی قرض می دهد و از او مدرک محکم نگرفته و کسانی را هم به عنوان شاهد قرار نداده است،و شخصی که بر بستگانش نفرین می کند،و شخصی که هعمسرش او را با توان توانش اذیّت می کند و او فقط او را نفرین می نماید و از خداوند می خواهد که او را نجات دهد،خداوند میفرماید:بنده ی من،یا با مشکلات او بساز و او را تحمل کن و یا سراغ طلاق رفته و از او جدا شو،…
چهارم:خانواده ای که یکی از دو همسر یا هر دو بعضی از معیارها را ندارد و حاضر هم نیست کنار بیاید و طلاق بدترین راه حل است.
گاهی زندگی با همه ی تلخی ای که دارد و با وجود این که زن و شوهر در آن طلاق عاطفی گرفته اند،ولی به خاطر مصلحت های مهم تری از قبیل حفظ آبرو و موقعیت اجتماعی و یا ضایع نشدن فرزندان،زن و شوهر باید تحمل کنند و زندگی را بر پایه ی اصل تحمل قرار دهند تا این که زندگی تلخ تر نشود که خود این صبر و تحمل برای مصلحت بالاتر،یکی از کمالات بوده و دارای پاداش عظیم است.١٠
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند:«و من صبر علی خلق إمرأۃٍ سیّئةِ الخلق و احتسب فی ذلک الاجر أعطاه الله ثواب الشاکرین١١»
هر مردی که بد اخلاقی همسر را تحمل کند و این کار را به خاطر دستیابی به اجر و پاداش الهی انجام دهد خداوند متعال ثواب و پاداش شاکرین را به او خواهد دا د.
هدف والای تشکیل خانواده
نخستین هدف از تشکیل خانواده،بقای نسل،تشکیل جامعه ی سالم و تأمین سلامت روانی افراد است.یکی دیگر از اهداف زندگی خانوادگی،تأمین نیازهای اعضای خانواده در سایه ی زندگی مشترک است و هر کاری به نسبت مقدار تأثیری که در برآوردن این هدف داشته باشد ارزشمند خواهد بود.کارهایی که اعضای خانواده برای تأمین این هدف انجام می دهند،به دو نوع اصلی تقسیم میشود:
الفـ )کارهایی که همه اعضای خانواده با انجام آن ها به طور یکسان می توانند در تأمین این هدف مؤثر باشند.
بـ )کارهایی که از همه افراد خانواده ساخته نیست،بلکه به تناسب ویـژگی جسمی و روانی،فرد خاصی باید به انجام آن کارها بپردازد و انجام آن از توان اعضای دیگر خارج است.بر همین اساس به طور طبیعی نوعی تقسیم کار در میان اعضای خانواده شکل می گیرد.١٢
برای نمونه ایفای نقشی که زن در محیط خانواده دارد،در توان مرد نیست.زن با توجه به ساختار طبیعی و جسمانی اش،می تواند باردار شود.فقط او پس از وضع حمل میتواند کودک خود را با شیر تغذیه کند و با توجه به ویژگی های روانی مادرانه او را پرورش دهد،که این قبیل امور را مرد نمی تواند انجام دهد.
از سوی دیگر،مرد نیز با توجه به ویژگی های جسمانی و روانی ای که دارد،وظایفی را در مسیر تأمین اهداف خانواده بر عهده دارد که از توان زن خارج است.
پس تفاوتی که بین کارهای مرد و زن در تأمین اهداف خانواده وجود دارد،به تفاوت ویژگی های روحی و جسمی آن ها مرتبط میباشد.
در نگاهی کلی،زن از نظر احساسات و عواطف قوی تر است و مرد در تدبیر و تعقل.حال در محیط خانواده که هم به تدبیر نیاز دارد و هم به پرورش و تربیت،این تقسیم کار به شکل طبیعی به وجود می آید که مرد به اداره خانواده و تأمین نیازهای اقتصادی آن بپردازد و زن پرورش فرزندان را به عهده بگیرد.
عوامل تقویت و تحکیم مودت و رحمت در خانواده
هدف اساسی اسلام،تربیت انسان و تأمین سعادت او در ابعاد وجودی و در تمام مراحل زندگی است.پیامبران الهی به ویژه پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم برای این هدف مقدس مبعوث شدند و در این راه کوشیدند و در انجام این کارها به نیازها،ویژگی ها و علایق فطری انسان توجه داشتند.به همین دلیل دستورهای تربیتی و فرهنگ حیات بخش معصومین علیهم السّلام به صورت دقیق در راستای پرورش فطری انسان ها تدوین شده است.
اسلام راهکارها و رفتارهایی را برای تحکیم و تقویت مودت در خانواده بیان نموده که به چند نمونه از آن ها اشاره می
شود:
١)مهر ورزی
یکی از راه های استحکام بنیان خانواده،توجه به ارتباط کلامی است.زبان مهم ترین عامل ارتباطی انسان و کلام ساده ترین و کاربردی ترین وسیله تبادل و تفاهم انسان ها به شمار می رود.کلمه و کلام، بار ارزشی مفهومی ویژه را در ذهن و روان شنونده ایجاد می کند و چه بسا او را به سوی تعابیر و تفاسیر درست یا نادرست سوق دهدکه ممکن است نظر گوینده نیز بر آن نبوده است.١٣
بسیاری از ارتباط های انسانی از طریق گفت وگو ،شکل می گیرد.در میان گونه های ارتباط،گفت و گو جایگاه و اهمیت ویژه ای دارد.در پژوهش ها مشخص شده است که در جامعه ی ما،٨٥٪ ارتباط افراد از طریق حرف زدن و گوش دادن و ١٥٪ از راه خواندن و نوشتن است.
پس واژه ها و کلمات، نقش ویژه ای را در نقل و انتقال مفاهیم و احساسات انسانها دارند١٤.باداد و ستد کلمات ،اهداف و نیت ها آشکار می شود و به فرموده ی امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام :«المرء مخبوءٌ تحتِ لسانهِ»١٥
مرد در زیر زبان خود پنهان است(تا سخن نگوید شناخته نمی شود)
این سخنان عاطفی با بهره گیری از کلمات دلنشین و خطاب های شایسته و محبت آمیز،مخاطب را جذب می کند و سبب می شود از گوینده راضی شده ،در دل نسبت به او احساس محبت کند.
بی تردید مهم ترین وظیفه ی زن و شوهر و به ویژه شوهران،مهرورزی قلبی،زبانی و رفتاری است.برای رسیدن به آرامش و سکون،تامین نیازهای غریزی در برابر نیازهای عاطفی نقشی به مراتب ضعیف تر دارد.
بهترین شاهد آن ، پیوند و دلبستگی ژرف همسران موفق از دوران میان سالی به بعد با وجود فروکش کردن نیازهای غریزی است.شهید مطهری رحمه الله در این باره چنین می گوید:«آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند می دهد،منحصراً شهوت و غریزه نیست و انچه پایه ی وحدت زوجین را تشکیل می دهد همان چیزی است که قرآن کریم از آن به مودت و رحمت یاد کرده است»١٦
در کنار اهتمام به اصل گزینش همسر بر اساس ارزش ها و زیباییهای معنوی برای حفظ و ماندگاری مهرورزی متقابل همسران،باید این نکته را نیز بدانیم که گفتار و رفتار همسران با برخورد با یکدیگر در تعمیق یا تضعیف مهرورزی بسیار مؤثر است.
امام سجاد علیه السلام درباره ی ضرورت مهرورزی به همسران چنین می فرماید ،«حق همسرت آن است که بدانی خداوند عزوجل او را مایه ی سکون و انس تو قرار داده است و بدانی که او نعمت خداوند بر توست.پس او را گرامی بدار و با وی نرمی کن و هر چند حق تو بر او واجب تر است اما حق او بر تو این است که با او مهربانی کنی»١٧
ضرورت مهرورزی مردان به زنان و گرامی داشتن آنان گویای اهمیت و جایگاه مهرورزی در حفظ بنیاد خانواده است.
٢)نیاز های عاطفی
ایجاد رابطه عاطفی میان زن و مرد آن دو را دلسوز و پشتیبان یکدیگر می کند.خداوند متعال انسان را به گونه ای آفریده که با تأمین نیازها و مصالح یکدیگر،به تدریج رابطه عاطفی میانشان ایجاد شود و رشد کند.
نیرومندترین عامل دوام و رشد خانواده،محبت و عاطفه اعضا به یکدیگر است.بنابراین بهترین عامل برای استحکام و بقای خانواده،برانگیختن عواطف متقابل افراد خانواده نسبت به یکدیگر است.البته این گونه نیست که عواطف،ارزش مطلق دارد و هیچ حد و مرزی برای آن وجود ندارد،بلکه ارزش این عواطف از مصلحت کلی خانواده برمی خیزد و ارزش خانواده نیز تابعی از ارزش ها و مصالح کلی جامعه است.بنابراین عواطف تا زمانی که در تأمین این مصالح نقش مثبت داشته باشد،ارزش مثبت دارد.
عواطف و احساسات باید در مهار عقل قرار گیرند و به وسیله آن رهبری شوند.ارزش فعالیت های عاطفی تا زمانی است که عقل،آن را امضا کند.
افراط در بروز احساسات سهل انگاری در انجام و ظایف اجتماعی خانواده را به دنبال دارد.تفریط در عواطف خانوادگی نیز بی توجهی،نداشتن احساس مسؤلیت و کمبود محبت اعضای خانواده به یکدیگر است که خانواده را متزلزل و استحکام آن را تهدید می کند.
در فلسفه اخلاق اسلامی،عاطفه به طور مطلق محور ارزش های اخلاقی نیست،بلکه یکی از انگیزه هایی است که ارزش آن با عقل تعیین می شود.مصالح و ارزش های بالاتر از آن نیز وجود دارد.١٨
٣)هدیه دادن به همسر
احترام به شخصیت افراد عشق و محبت را در وجود آنان زنده می کند.هدیه دادن نیز احترام به طرف مقابل است و کسی که هدیه را می گیرد بی اختیار و از روی فطرت خدادادی خویش،مهر و محبت هدیه دهنده را در دل خود جای می دهد.این نکته در روابط زناشویی اهمیت ویژه ای دارد و عامل مهمی در ایجاد انس و الفت و هم گرایی زن و مرد است.
پیامبر اسلام حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم در این باره می فرمایند:«هر کس وارد بازار شود و هدیه ای بخرد و آن را برای خانواده خود ببرد،همانند کسی است که برای گرو هی نیازمند صدقه ای برد»١٩
٤)فراهم نمودن مخارج خانواده
مرد چون مدیر و سرپرست خانواده است،مسؤلیت فراهم کردن وسایل و هزینه های مورد نیازاعضای خانواده را بر عهده دارد.
نفقه عبارت است از نیازمندی های روزمره،از قبیل نان،برنج،گوشت،قند،چای،میوه ی فصلی،لباس،مسکن،فرش و سایر لوازم و ضروریات زندگی ومقدار آن منوط به حال و شأن و شخصیت و موقعیت طرف می باشد و باید مناسب حال و شأن و زمان و مکان واجب النفقه باشد و از حد کفاف او کمتر نباشد.٢٠
امام صادق ای علیه السلام فرمودند:«مرد تلاشگری که برای تهیه روزی حلال ومشروع برای خانواده اش می کوشد،مانند مجاهدی است که در راه خدا جهاد می کند»٢١
٥)همدلی و همراهی
برخی جاهلانه یا مغرضانه،با استناد به قرآن مبنی بر سرپرستی مردان بر زنان،٢٢خانواده قرآنی را مرد سالار ترسیم می کنند،که فقط نظر و خواسته ی مرد در آن حاکم است و زن چاره ای جز تسلیم و رضا ندارد،در چنین خانواده ای از همدلی و همراهی خبری نیست.
سرپرستی مردان به معنای استبداد گرایی و خود محوری نیست،زیرا قرآن با استبداد و تحکم رأی مخالف است.٢٣
پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم گاهی درکارهای شخصی و گاه در امور جاری مسلمانان با همسران خود نیز مشورت می نمود؛چنان که در ماجرای صلح حدیبیه چنین کرد.٢٤
البته مشورت نکردن با همسر جرم نیست و تعقیب قانونی ندارد،بلکه حکمی اخلاقی است وهر دو موظف به رعایت آن هستند٢٥این قانون ضرورت همدلی و همراهی همسران را با یکدیگر می رساند.خانواده مانند قایقی است که با همراهی اعضای آن،به سوی کمال و هدف نهایی رهسپار است.این قایق هنگامی مسیر خود را به درستی و در زمانی مناسب طی می کند که سرنشینان،هماهنگ و در یک جهت پارو بزنند.
یکی از زمینه های مهم هماهنگی و همدلی در خانواده و به ویژه زن و شوهر،انتخاب نوع غذا است اگر همسران در غذا و خوراک تفاهم داشته باشند و شرایط همدیگر را مراعات کنند،بسیاری مشکلات و اختلافات حل میشود.رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند:«انسان با ایمان مطابق میل و خواسته ی عیالش غذا می خورد و خانواده انسان منافق،مطابق میل و خواسته ی وی غذا می خورند»٢٦
٦)دلجویی،استقبال،بدرقه
خانواده کانون آسایش و آرامش است.مردی که بیرون از منزل با مشکلات بسیاری در گیر است و با ناملایمات فراوانی برخورد می کند،دوست دارد هنگام برگشت به خانه،کسی از او دلجویی کند؛حرف دلش را بشنود و با سخنان آرام بخش خود،مرهم دردهای او باشد،هنگامی که دررا می گشاید،کسی با چهره باز و گشاده،لبی خندن و لحنی عاطفی از او استقبال نماید و آن چه را که در دست دارد،با لبخند از او بگیرد.چنین زنی از دوستان خداست و پاداش بزرگی خواهد داشت.
مردی به محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت:«یا رسول الله من همسری دارم که هر گاه وارد خانه می شوم به استقبالم می آید و چون می خواهم از منزل بیرون بیروم،مرا بدرقه می کند.اگر مرا اندوهگین ببیند می گوید:چه چیزی تو را غمگین کرده؟اگر برای مخارج زندگی ناراحتی،مطمئن باش که خداوند عهده دار آن است و اگر برای آخرت(گرفتاری های قبر و قیامت)غصه می خوری،خداوند اندوهت را زیاد کند.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:خداوند در روی زمین کارگزارانی دارد و این زن یکی از آنهاست،برای او نصف پاداش شهید است»٢٧
٧)اظهار علاقه و ابراز محبت
خداوند متعال اصل محبت و علاقه و عشق نسبت به یکدیگر را در قلب زن و شوهر قرار داده و آن را از نشانه های وجود خود دانسته است.زوج جوانی که پیمان زناشویی می بندند،علاقه درونی و عشق پاکی دارند،ولی آن چه در اسلام تأکید شده که بنیان خانواده را تقویت می کند و محبت و الفت را میان زن و شوهر افزایش می دهد،اظهار و ابراز علاقه است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:«کسی را که دوست می داری،به او بگو؛زیرا این اظهار دوستی،عشق و علاقه شما را نسبت به هم افزون تر و مستحکم تر می کند»٢٨
به انسان دستور داده شده به همه کسانی که مستحق عشق و علاقه و محبت هستند،محبت داشته باشد.در حدیث قدسی آمده:«الخلق عیال الله؛فاحبّ الناس الی الله من احسن الی عیاله»٢٩آفریده ها عیال خدا هستند؛محبوب ترین آن ها نزد خداوند،کسی است که به خانواده نیکی کند.
٨)عفو و گذشت
زن و شوهر ممکن است گاهی نسبت به یکدیگر مرتکب خطا و اشتباه شوند؛اشتباه و خطایی که از هر دو طرف قابل گذشت است.عفو و گذشت از موارد احسان و به فرموده قرآن،محبوب خدا است.٣٠
عفو و گذشت به اندازه ای مهم است که قرآم مجید،اجر عفو کننده را بر خدا می داند:«من عفا و اصلح فاجره علی الله»٣١کسی که گذشت کند و اصلاح نماید،اجرش بر خداست.
از مهم ترین نیکی ها در حق همسر،گذشت و چشم پوشی از خطای اوست.گذشت مایه انسجام خانواده و کم شدن کینه ها و افزایش محبت و آرامش در خانواده است.
امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند:«قلّه العفو اقبح العیوب و التسرع الی الانتقام اعظم الذنوب»٣٢کم گذشتی،زشت ترین عیب و عجله در انتقام از بزرگترین گناهان است.
بر اساس روایات و آیات قرآن،عفو از مکارم دنیا و آخرت،موجب نجات از جهنم و همرنگی با اهل بیت علیهم السلام است،و کم گذشتی نشان دهنده ی بیماری و شرارت نفس انسان است.مرد و زن اگر راه عفوو گذشت را در پیش گیرند و تمرین و ممارست اندکی داشته باشند،پس از اندک زمانی به این صفت ملکوتی آراسته می گردند.
مراتب عفو و گذشت از منظر قرآن
مرتبه اول:انسان بدی را ببیند،ولی برای رضای خدا یا انسانیت،از آن بگذرد ٣٣.
مرتبه دوم:انسان به اندازه ای دارای صفات پسندیده و والا و با ارزش باشد که بدی و خطا و عیب و نقص همسرش را نبیند تا اینکه بخواهد عفو و گذشت کند.به این حالت «صفح»می گویند.
قرآن می فرماید:«و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون أن یغفر الله لکم».٣٤باید عفو و صفح پیشه کنند و از بدیها درگذرند .آیا دوست نمیدارید که خدا هم از شما در گذرد؟
انسانی که عفو و صفح خدا را بخواهد و دوست داشته باشد در روز قیامت بدون حساب و کتاب وارد بهشت شود ،باید این صفت را داشته باشد.خرده گیری،توقع عصمت همه جانبه داشتن،بی گذشتی و به رخ کشیدن خطا باعث ناگواری زندگی می شود.
مرتبه سوم:زن و شوهر وقتی خطا و اشتباهی از هم دیدند ،نه فقط خطای او را ببخشند بلکه در بر ابر بدی او،خوبی کنند .٣٥این کار موجب می شود افزون بر اینکه با این اخلاق پسندیده مشمول عفو ورحمت الهی گردد موجب اصلاح طرف مقابل گردد.
رفتاری جهادی:
امام علی علیه السلام در عبارتی نغز و کوتاه می فرماید:«جهاد المرأه حسن التبعل٣٦»جهاد زن خوب شوهرداری کردن است.
بررسی زندگی بسیاری از خانواده های مسلمان نشان می دهد که بیشتر اختلاف ها و ناهنجاری های خانوادگی از درک نکردن این جمله نورانی امیرمؤمنان علیه السلام است.
«بعل»در زبان عربی به معنای رئیس و رب النوع و بت و صنم است .در آیات قرآن هر گاه این واژه به کار رفته،مراد از آن شوهر و جفت زن است٣٧.شوهر و جفت زن را به این دلیل بعل گفته اند که در حقیقت خدایگان زن و پروردگار اوست و گونه ای از مالکیت و سروری دارد .برای اقوام کهن،بیان مفاهیمی چون شوهر،احترام،بزرگی،سیادت و آقایی،مهم بوده است.
از این رو از واژگانی بهره گرفته می شد که در حد و اندازه پرستش بوده است.در میان برخی از اقوام،شوهر چنان جایگاه بلندی داشت که در حکم خدایگان و در حد پرستش بوده است.بنابراین معنا و مفهوم بعل،به معنای پروردگار خانه و سرور و سالار بوده است.
واژه«حسن»که در زبان پارسی به معنی نیکویی است،در حوزه های مختلف،معانی گوناگون دارد.با وجود این گوناگونی معنایی،زیبا شناختی در تمامی آنها مشترک می باشد.هر چیزی هر چند خیر و خوب باشد،ممکن است نیکو نباشد.حسن خلق که در آیات قرآنی از آن سخن به میان آمده و پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم نیز با صفت «علی خلق عظیم»٣٨تمجید و ستایش شده،به معنای نرم خویی،پاکیزه گفتار بودن و با روی گشاده و زیبا با دیگران برخورد کردن است.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در بیان ضرورت اعلام آمادگی جنسی زن می فرماید:«علیها ان تطیب باطیب طیبها و تلبس احسن ثیابها و تزین باحسن زینتها و تعرض نفسها علیه غدوه و عیشه و اکثر من ذلک حقوقه علیها»٣٩بر زن یک وظیفه شرعی است که از خوش بوترین عطرها استفاده کند و زیباترین لباس ها را بپوشد و خود را به نیکوترین وجه بیاراید و بامدادان و شامگاهان خود را بر شوهر عرضه کند و اعلام آمادگی نماید.این از حقوق شوهر می باشد و حقوق شوهر بیش از این چیزی است که گفته شد.
زن،خود با توجه به شرایط شوهر و علاقمندی وی باید اعلام آمادگی کند تا شوهر،نیازی به دیگری پیدا نکند و در دام وسوسه های شیطانی نیفتد.
اگر تمایلات جنسی در خانه و به شکل صحیح و محبت آمیز تأمین نشود،به اشکال نادرست در جامعه ارضا می شود و فساد و تباهی اجتماعی را در پی خواهد داشت.
امام باقر علیه السلام می فرمایند:«هر زنی که یک لیوان آب به شوهرش بدهد،از یک سال که روزهایش را روزه بگیرد و شبهایش را به عبادت سپری کند،برایش بهتر است»٤٠
شوهرداری حضرت فاطمه علیهاالسلام
ایثار در شوهر داری:روزی امیرالمؤمنین علیه السلام از حضرت فاطمه علیهاالسلام طعام خواست،آن حضرت جواب داد:در نزد من چیزی نیست،جز آنکه دو روز پیش آن را به تو خوراندم و من آن را برای خود و حسن و حسین نگه داشته بودم.علی علیه السلام فرمودند:چرا در طول دو روز مرا مطلع نکردی،تا برایتان چیزی تهیه می کردم؟فاطمه علیهاالسلام گفت:من از خدایم شرم کردم تو را به کاری بگمارم که قدرت تهیه و خرید آن را نداری.٤١
و در عبارتی دیگر اینکه:پدرم به من سفارش کرده که از علی علیه السلام چیزی درخواست نکن،هر چه او آورد استفاده کن،و گر نه تحمل بنما.٤٢
از این حدیث درس های زیادی می گیریم،از جمله اینکه فاطمه علیهاالسلام خود و فرزندانش گرسنگی کشیده و غذا را به علی علیه السلام خورانده است،و این حرکت تعجب آمیز،ایثار و عشق و علاقه ی شدید زهرا علیهاالسلام به آن حضرت را می رساند،هر چند ممکن است نسبت به بچه های کوچک نیز غذا و طعامی غیر از آن داده باشد.٤٣
عشق و علاقه ی شدید به امیرالمؤمنین:فاطمه علیهاالسلام با الهام از دستورات الهی و پدر بزرگوارش،نسبت به امیرالمؤمنین فوق العاده علاقمند بود و هرگز برخلاف رضای او گام بر نمی داشت و برخورد و زندگیش با مولا طوری بود که غم ها و غصه های وارده در بیرون از خانه،با دیدار فاطمه علیهاالسلام برطرف می شد.
حضرت علی علیه السلام خود در این باره می فرمایند:سوگند به خدا،من هرگز زهرا را به خشم نیاوردم و او را به کاری مجبور نساختم تا اینکه مرا در فراقش گرفتار ساخت و متقابلا او نیز مرا خشمگین نساخت،و هیچ وقت نافرمانی نکرد و هر گاه من با او دیدار می کردم،غم ها و غصه هایم از دلم برطرف می شد.٤٤
این حدیث از عشق و علاقه ی شدید متقابل دو همسر معصوم حکایت می کند،که در طول زندگی آنان نه تنها کوچکترین اختلافی پیش نیامده است،بلکه مشکلات خارجی و اجتمایی با دیدار محبت آمیز مرتفع می گردد.
رضایت فوق العاده ی امام علی علیه السلام از حضرت زهرا علیها السلام:از حث های قبل استفاده شد که علی علیه السلام از فاطمه زهرا علیها السلام فوق العاده راضی و خشنود بود،زیرا آن حضرت یک انسان معصوم و بی لغزش بود و هرگز کاری برخلاف رضای امیرالمؤمنین انجام نمی داد،ولی در عین حال فاطمه علیها السلام در هنگام فراق ،در ضمن وصایای خود به آن حضرت خواستند قلب مبارک علی را بار دیگر در مورد خود راضی تر نمایند و لذا عرض کرد:ای پسرعموی پیامبر!من هرگز به تو دروغ نگفتم ،خیانت نکردم و به مخالفت تو برنخاستم.
علی علیه السلام چون این سخنان را شنید فرمود:پناه به خدا،تو نسبت به امور و احکام الهی داناتری.نیکوکاری،تقوا،تقرب و خشیتت از خدا بیشتر است.این را بدان که جدایی و مفارقت تو فوق العاده برای من سنگین است،ولی این کار چاره پذیر نیست.
این فرازها نشان می دهد که آن بانوی گرانقدر ،آنقدر به مولای متقیان عظمت قائل است که در مقام کسب رضایت خاطر مولا است،هر چند کار خلاف و قصور جزئی نیز از او صادر نشده بود.
به این مناسبت بود که امیرالمؤمنین علیه السلام چون پیکر پاک فاطمه علیها السلام را بر خاک سپرد،دست دعا به سوی آسمان برداشت و در حق زهرا چنین دعا کرد:خدایا! من از دختر پیامبرت راضی هستم.بارالها !فاطمه علیها السلام نگران و مضطرب بود،تو او را آرامش بخش،خداوندا!زهرا از دوستان وفرزندان مفارقت کرده تو او را وصل کن.پروردگارا!به فاطمه علیها السلام ظلم کردند تو خود حاکم باش٤٦.
همه این فرازها نشان می دهد که فاطمه زهرا علیها السلام با داشتن مقام عصمت نسبت به حقوق شوهر چقدر ارزش قائل بوده و چه سان نگران بوده است که نسبت به مقام ارجدار شوهرش مسئول باشد و لذا علی علیه السلام رضایت خویش را از همسرش اعلان می نماید… .
به همین جهت حضرت امام باقر علیه السلام می فرمایند:«برای زن هیچ شفاعتی به اندازه رضایت شوهر مفید و ثمربخش نیست٤٧»
حضرت زهرا علیها السلام حتی برای پیشگیری از مشکلات آینده و بعد از وفاتش به همسرش سفارش کرد با دختر خواهرش امامه که دختر شایسته و مطلوب بود،ازدواج کند تا بدین وسیله هم مشکل نداشتن همسر جبران گردد و هم در اثر علاقه و عاطفه قرابتی تنهایی و یتیمی فرزندان زهرا تا حدودی تأمین شود.

پی نوشت ها:

١ـ شوری:١١؛فاطر:١١
٢ـ محمد مهدی ری شهری،میزان الحکمه،ترجمه حمید رضا شیخی،ج٥،ص٢٢٤٨
٣ـ محمد رضا سالاری فر،خانواده در نگرش اسلام و روان شناسی،ص ٤٢؛محمد رضا زیبایی نژاد و محمد تقی سبحانی،در آمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام،ص ٨٤
٤ـ روم:٢١
٥ـ اعراف: ١٨٩
٦ـ لیل:١ـ٤
٧ـ محمد باقر مجلسی،بحارالانوار،ج ٧٦،ص ٣٠٣
٨ـ همان
٩ـ همان،ج ٩٠،ص ٣٥٤
١٠ـ محمدبن الحسن حرعاملی،وسائل الشیعه،ج ٢٠،ص ١٧٤
١١ـ محمد وحیدی،احکام خانواده،ج ١،ص ١٣٨
١٢ـ محمد تقی مصباح یزدی،اخلاق در قرآن،ج ٣،ص ٧٣
١٣ـ سید احمد رهنمایی،آشنایی با اصول و فنون مشاوره،ص ٩٦
١٤ـ رضا فرهادیان،تربیت برتر،ص ١٢
١٥ـ نهج البلاغه،ترجمه فیض الاسلام،حکمت ١٤٠،ص ١١٥٩
١٦ـ مرتضی مطهری،نظام حقوق زن در اسلام،ص ١٦٩
١٧ـ شیخ صدوق،من لا یحضره الفقیه،ج ٢،ص ٦٢١
١٨ـ محمد تقی مصباح یزدی،اخلاق در قرآن،ج ٣،ص ٧٦
١٩ـ محمد مهدی ری شهری،میزان الحکمه،ج ٥،ص ٢٢٧١
٢٠ـ فاضل لنکرانی،جامع المسائل،ج ٢،ص ٤٠٢
٢١ـ بحارالانوار،ج ١٠٤،ص ٧٢
٢٢ـ نساء:٣٤
٢٣ـ مریم:٣٢
٢٤ـ جعفر سبحانی،فروغ ابدیت،ج ٢،ص ٤٥١
٢٥ـ اخلاق در قرآن،ج ٣،ص ٨١
٢٦ـ وسائل الشیعه، ج ١٥،ص ٢٥٠
٢٧ـ همان،ج ١٤،ص ١٧
٢٨ـ محمد بن یعقوب کلینی،کافی،ج ٢،ص ٤٦٦
٢٩ـ همان،ج ٢،ص ١٦٤
٣٠ـ آل عمران:١٣٤
٣١ـ ورام ابن ابی الفوارس،مجموعه ورام،ج ٢،ص ١١٩
٣٢ـ عبدالواحد آمدی،غررالحکم،ح ١٠٦٩٢
٣٣ـ اعراف:١٩٩
٣٤ـ نور:٢٢
٣٥ـ مؤمنون:٩٦
٣٦ـ وسائل الشیعه،ج ١٤،ص ١١٦.اصول کافی،ج ٥،ص ٥٠٧
٣٧ـ علی اکبر قرشی،قاموس قرآن،ج ١،ص ٢٠٦
٣٨ـ قلم:٤
٣٩ـ وسائل الشیعه،ج ١٤،ص ١١٢
٤٠ـ همان،ص ١٢٣
٤١ـ بحار الانوار،ج ٤١،ص ٣٠
٤٢ـ علی اکبر بابا زاده،تحلیل سیره فاطمه زهرا علیهاالسلام،ص٨٥
٤٣ـ همان،ص ٨٦
٤٤ـ بحارالانوار،ج ٤٣،ص ١٣٤
٤٥ـ جلاء العیون شبّر،ج ١،ص ٢١٧
٤٦ـ بحارالانوار،ج ١٠٣،ص ٢٥٦
٤٧ـ سفینه البحار،ج ١،ص ٥٦١

فهرست منابع
قرآن کریم
١ـ آمدی،عبدالله بن محمد،غررالحکم،قم،دفتر تبلیغات،١٣٨٧
٢ـ ابن بابویه،محمد بن علی،من لا یحضره الفقیه،تهران،بنیاد فرهنگ اسلامی،بی تا
٣ـ بخاری،محمد بن اسماعیل،صحیح بخاری،بیروت،دارا کتاب العربی،بی تا
٤ـ بابا زاده،علی اکبر،تحلیل سیره فاطمه زهرا علیهاالسلام،تهران،محدث،١٣٨٠
٥ـ حرعاملی،محمدبن حسن،وسائل الشیعه،بیروت،نشر احیاء التراث العربی،١٣٨٥
٦ـ زیبایی نژاد،محمد رضا و محمد تقی سبحانی،درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام،قم،دارالنور،١٣٨١
٧ـ سبحانی،جعفر،فروغ ابدیت،قم،انتشارات دفتر تبلیغات،١٣٧٥
٨ـ سالاری فر،محمدرضا،خانواده در نگرش اسلام و روان شناسی،تهران،سمت،١٣٨١
٩ـ قرشی،علی اکبر،قاموس قرآن ،تهران،انتشارات دارالکتب الاسلامیه،١٣٧١
١٠ـ کلینی،محمدبن یعقوب،اصول کافی،قم،اسوه،١٣٧٢
١١ـ مجلسی،محمد باقر،بحارالانوار،تهران،مکتب الاسلامیه،١٣٨٩
١٢ـ مطهری،مرتضی،نظام حقوق زن در اسلام،قم،صدرا،١٣٨١
١٣ـ مصباح یزدی،محمد تقی،اخلاق در قرآن،قم،نشرامام خمینی(ره)،١٣٨٨
١٤ـ محمدی ری شهری،محمد،میزان الحکمه،ترجمه حمید رضا شیخی،قم،دارالحدیث،١٣٨٣
١٥ـ وحیدی،محمد،احکام خانواده،قم،نشر هاجر،١٣٨٥.

خلاصه مقاله
انسان موجودی اجتماعی است و نمی تواند کارهای خود را به تنهایی انجام دهد،او نیازمند برقراری ارتباط با دیگران است.برخی از نیازها انسان را به ایجاد پیوند عاطفی با جنس مخالف بر می انگیزد.اگر جامعه را پیکری زنده و دارای بخش های مختلف بدانیم،زن و مرد دو عضو اساسی این پیکرندکه هر کدام با ایفای نقش های شخصی و مشترک خود زمینه سلامت و پویایی جامعه را فراهم می سازند.
در فرهنگ اسلامی،ازدواج پیوندی الهی و سازنده ی بهترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده است.پیمان زناشویی پیمانی فطری و والاتر از ارضای جنسی است که مهم ترین هدف آن،به دست آوردن آرامش روانی و سکون قلبی زن و شوهر،در سایه برقراری روابط عاطفی و اجتماعی بسیار نزدیک آنها با هم است.
نیاز به مهر و محبت و داشتن شریک و همراه در زندگی از مهم ترین انگیزه های ازدواج است.در بین انسان ها نزدیک ترین رابطه عاطفی میان زن و شوهر برقرار است و همین رابطه در کاهش نگرانی ها و آشفتگی ها نقش اساسی دارد،به گونه ای که خانواده،بهترین حامی روانی و عملی در مقابله با تنش هاست.خداوند انسان را برای رسیدن به مراتب تعالی و کمال آفریدو هر یک از دو همسر به تنهایی توانایی کامل برای رسیدن به این درجه را ندارند.پس با بر قرار ساختن پیوند متقابل برای پاسخ به نیاز متقابل،هر یک از دو زوج،وجود دیگری را برای پیشرفت خویش لازم و ضروری می داند.
برخی از عوامل استحکام خانواده در فرهنگ قرآن و حدیث عبارتند از:
مهر ورزی،تشکیل بنیاد خانواده بر اساس مهر و عشق ورزی است،و بقا و ماندگاری آن نیز مرهون استمرار آن است.اگر عشق و مهر پیش از ازدواج،بر اساس ارزش های روحی و معنوی شکل گرفته باشد،پس از ازدواج نیز ماندگار است.
نیازهای عاطفی،نیرومندترین عامل دوام و رشد خانواده،عاطفه و محبت اعضا به یکدیگر است.بنابراین بهترین عامل استحکام و بقای خانواده،برانگیختن عواطف متقابل افراد خانواده نسبت به یکدیگر است.
همدلی و همراهی،خانواده مانند قایقی است که با همراهی اعضای آن به سوی کمال و هدف نهایی رهسپار است.این قایق هنگامی مسیر خود را به درستی و در زمان مناسب طی می کند که سرنشینان هماهنگ و در یک جهت پارو بزنند.
اظهار علاقه وابراز محبت،زن و مرد باید به اشکال متفاوت،مهر و محبت خویش را بیان و آشکار سازند،چه با گفتن کلمه ای باشد و چه بادادن هدیه ای.به انسان دستور داده شده است به همه کسانی که مستحق عشق و علاقه و محبت هستند،محبت داشته باشد.در حدیث قدسی آمده است:آفریده ها عیال خداوند هستند،محبوب ترین آنها نزد خدا،کسی است که به خانواده نیکی کند.
دلجویی،استقبال و بدرقه،خانواده کانون آرامش است.زن و مردی که در طول روز،با مشکلات وناملایمات فراوانی مواجه می شوند،دوست دارند کسی باشد که از آنها دلجویی کند و حرفشان را بشنود.چه کسی برای این امر بهتر از همسر است؟
فراهم نمودن نفقه و مخارج خانواده،مرد مدیر خانواده است ومسئولیت فراهم کردن وسایل و هزینه های لازم و ضروری زن و فرزندان بر عهده او است.
هدیه دادن به همسر،از جمله مصادیق احترام به طرف مقابل،هدیه دادن است.کسی که هدیه را می گیرد بی اختیار و از روی فطرت،مهر و محبت هدیه دهنده را در دل خود جای می دهد.این نکته عامل مهمی در ایجاد انس و الفت در روابط زناشویی است.
عفو و گذشت،بر اساس روایات و آیات قرآن کریم،عفو از مکارم دنیا و آخرت،موجب نجات از جهنم و همرنگی با اهل بیت علیهم السلام است و کم گذشتی نشانه ی بیماری و شرارت نفس است.
انواع خانواده در اسلام عبارتند از:
اول:خانواده ای که دو همسر تمامی معیارهای لازم را دارا هستند.
دوم:خانواده ای که در آن هر دو همسر سعی می کنند خود را با روحیات و شرایط یکدیگر وفق بدهند،البته تا زمانی که به سر حدّ گناه و سوء استفاده نرسد.
سوم:خانواده ای که بخشی از معیارها در یکی از آن دو همسر نیست و حاضر هم نیست کنار بیاید.در این صورت اگر طلاق بهترین راه حل است باید اتفاق بیفتد.
چهارم:خانواده ای که یکی از دو همسر یا هر دو بعضی از معیارها را ندارد و حاضر هم نیست کنار بیاید و طلاق،بدترین راه حل است.
حضرت فاطمه علیهاالسلام در تمام زمینه های عملی برای بانوان و پیروانش الگوی زندگی است،از جمله در امر شوهر داری و جلب رضایت همسر ،می توان از سیره ی آن حضرت درس ها گرفت و صفا و صمیمیت کانون خانواده را دو چندان کرد.

فهرست مطالب:
عنوان صفحه
چکیده……………………………………………………………………………………………………………………………………………١
مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………………………………٢
پیوند مودت و رحمت………………………………………………………………………………………………………………………٣
انواع خانواده در اسلام…………………………………………………………………………………………………………………….٤
هدف والای تشکیل خانواده…………………………………………………………………………………………………………….٦
عوامل تقویت و تحکیم مودت و رحمت ………………………………………………………………………………………….٧
رفتاری جهادی……………………………………………………………………………………………………………………………١٣
شوهرداری حضرت فاطمه(علیها السلام)……………………………………………………………………………………….١٤
پی نوشت ها………………………………………………………………………………………………………………………………١٦
فهرست منابع…………………………………………………………………………………………………………………………….١٩

 1 نظر

السلام عليك يا فاطمه الزهرا سلام الله عليها

23 اسفند 1393 توسط پورالشريعه

سال نوتان سرشار از مهر فاطمي ،توأم با زمزمه ى فرج ،لبالب از ريزش باران رحمت الهي.

هفت سين سفره تان سرشار از: سلام و صلوات، سرود انتظار ، سجده هاي عاشقانه ، ساده زيستي عارفانه ، صبوري و عفاف ،صداقت و سخاوت ،سعادت و سربلندي .

التماس دعا

 نظر دهید »

رسم عاشقی

23 اسفند 1393 توسط پورالشريعه

برای همه خوب باش آنکه فهمید کنارت میماند و به یادت خواهد بود.

آنکه نفهمید ،روزی دلش برای تمام خوبیهایت تنگ میشود….

 نظر دهید »

میلاد امام حسن عسکری علیه السلام

08 بهمن 1393 توسط پورالشريعه

امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

بهترین برادرانت کسی است که خطایت را نادیده بگیرد و احسانت را یاد آور شود.

میلاد بر شما عاشقان مبارررررررررررک.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یک نفر می خواهد که تو خندان باشی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
  • یا مهدی ادرکنی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس